اشتراک گذاری

نقاشی برای شما

<دخترای خوب زنگ خورده، بفرمایین سرکلاس>

کنار پله ایستاده بودم تا مطمئن شوم همه به سر کلاس رفته اند. شیرین از کنارم رد شد گفت سلام خانم و رفت. دوباره برگشت و گفت خانم گوشت رو بیار جلو…شادی یه نقاشی براتون کشیده الان بهم گفت الکی باهاتون حرف بزنم توی حیاط تا بیاد. نگید من گفتم هاااا.

خنده ام را کنترل کردم و گفتم باشه عزیزم، هستم تا بیاد. شادی در حالی که دستانش را پشتش پنهان کرده بود آمد. سعی کردم طبیعی رفتار کنم و خودم را به آن راه بزنم. شیرین هم کنارم ایستاد و چشمک دست و پاشکسته ای به شادی زد. شادی هم در گوشش چیزی گفت و هر دو مقابلم ایستادند. گفتم خب دخترا برین سرکلاس دیگه، خانمتون منتظره… هر دو نگاهی به هم کردند خنده ریزی کردند. شادی با کمی خجالت جلو آمد و گفت خانم، یه نقاشی کشیدم براتون، چشمات رو ببند. چشمانم را بستم و سبکی کاغذ را حس کردم. چشمانم را باز کردم و گفتم وااای چه نقاشی قشنگی! ممنون عزیزم. برام توضیح می‌دی چی کشیدی؟

گفت خانم شما که عروس نیستی، درسته؟ این خرس مثلا شوهر شماست. برات کادو خریده داره میاد خواستگاریت. سه تایی زدیم زیرخنده…گفتم حالا چرا خرس کشیدی؟ گفت خانم یادته قبلا یه کتاب داستان برامون خوندی که یه خرس کلی کندو عسل فروخت و پولدار شد. خب می تونه بیاد عروست کنه!

5/5 - (2 امتیاز)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *