آرزو که روزی به خیاطی عشق میورزید _برای اتفاقات و احساساتی که از سر گذرانده بود_ علاقهاش را به دوختودوز از دست داده بود. این موضوع را با همیارمشاور...
دبستان پسرانه
دبستان دخترانه
متوسطه اول پسرانه
متوسطه اول دخترانه
توانستان
خِرَدِستان
جابزی (مدرسه سیار)
دانستان
مرکز رشد
هنرستان پسرانه
خانه دوستی(مرکز نگهداری شبانه روزی)
برای زندگی چیزهای دیگری هم باید یاد گرفت
مانند تفکر انتقادی، تفکر خلاق، خودآگاهی، تجزیه و تحلیل و…
ارتباط با خود، خدا، دیگران، طبیعت مانند ارتباط مؤثر، همدلی، ارتباط مثبت اجتماعی و…
مانند حل مسئله، مدیریت فردی و اجتماعی، کنترل خشم، نهگفتن، خودساختگی و…
آرزو که روزی به خیاطی عشق میورزید _برای اتفاقات و احساساتی که از سر گذرانده بود_ علاقهاش را به دوختودوز از دست داده بود. این موضوع را با همیارمشاور...
مار و پله خیاطی نجیبه، یکی دوصباح آمد خیاطکده و نازکدوزی یاد گرفت. با این آشنایی مقدماتی، به کارگاهی در خیابان سعدی رفت و لباسعروسهای آن کارگاه را دوخت....
«غصه نخوریا من مطمئنم تا چند روز دیگه خوب میشی!» صدای عرفان رو شنیدم که زل زده بود به چشمهای مینا خانم و این جمله رو بهش میگفت. مینا...
«خانم من هیچ وقت یاد نمیگیرم چیزی رو ببافم.» شیما وقتی توی مینیبوس جابزی به دستهام نگاه میکرد این رو گفت. فهمیده بودم یاد گرفتن بافتنی براشون سخته اما...
در روزگاری که خردسال بودیم خانه پدربزرگ و مادربزرگهایمان بهشت برینی بود پر از دارودرخت. آنجا طبیعت زندهتری از خانه پدر و مادرمان داشت. بازی و خوشحالیمان کش میآمد،...
حالش بد بود میگفت: «خیلی زشته بچسبی به ماشینها و ازشون به زور پول بخوای من خستهام از کار کردن، از چسبیدن به آدمها و… » دوست نداشت دیگه...
خیلی روزها، میتونین شاهد دعوا کردنهاش به خاطرکوچیکترین مسائل باشین. امیر، غمهایی رو روی شونههاش تحمل میکنه که حتی برای بزرگترها، حسابی سنگینه. به خاطر همین، یکی از بچههاییه...
رابطه خوبی با پدرش نداشت. به عنوان یه مددکار، سعی کردم یه جلسه سه نفره رو با حضور پدرش برگزار کنم تا ارتباطشون بهتر بشه. علی، انگار یه پسر...