+ دوباره باهام تکرار کن… آ اول، آغیر اول
ـ آ اول، آ دوم
+ نه آ غیر اول یا همون الف
ـ خب سخته نمیتونم بگم اون رو..
مکالمه شان توجهم را جلب کرد. چند قدم دورتر ایستادم و گوش دادم. خیلی صبورانه هر کلمه را از اول میخواند و صبر میکرد تا تکرار کند. دوباره و دوباره…دختر کوچک تر از جاییش بلند شد و گفت: اه…بسه دیگه… خیلی سخته، خسته شدم… ولم کن دیگه
دختر بزرگتر با آرامشی که داشت کتاب را بست و کنار گذاشت. گفت : باشه، دلت می خواد بریم توی حیاط بازی کنیم؟ گفت نه…دختر بزرگتر ادامه داد: خب پس چیکار کنیم؟ گفت : میشه یه کم سرم رو بزارم روی پاهات بخوابم بعد دوباره بهم درس بدی؟ دختر بزرگتر گفت باشه، فقط ده دقیقه بیشتر نشه. چون زنگ خونه میخوره و باید برم سرکار. گفت: شغلت چیه؟ دختر بزرگتر گفت توی آشپزخونه کار میکنم. گفت: ولی من فکر کنم بزرگ تر بشی معلم بشی، یه معلم مهربون! آخه خیلی بهت میاد.
محو حرفهای صمیمانه و کودکانهشان شده بودم. ده دقیقه هم گذشت و دختر کوچکتر رفت. کنار دختر بزرگتر رفتم و گفتم مرسی که برای دوستت وقت گذاشتی و باهاش تمرین کردی. گفت: خواهش میکنم خانم، کاری نکردم…آخه راستش میدونین چیه خانم… الهه مامان نداره با مامان بزرگش زندگی می کنه که اونم حوصله نداره باهاش کار کنه. ولی من مامان دارم و بهم دیکته می گه. خواستم الهه هم مثل من باشه…
مات و مبهوت ماندم…من هم مربی آن بچهها بودم اما هرگز از زاویه این مادر کوچک نگاه نکرده بودم.
2 پاسخ
با سپاس فراوان از کلیه مسئولین صبح رویش با بچهای افغانی که هفت سالش بود آشنا شدم گفت از پنج سالگی کار میکند و شب ها در خیابان میخوابد روزی سیصد هزار تومان از جمع آوری بازیافتی ها کسب میکند اصلا نمیخواست و میترسید که به بهزیستی برود من این مکان را بسیار برایش مناسب میدانم و حاضرم مخارجش را خودم بعهده بگیرم و همینطور چند بچه دیگر را زیر پوشش بگیرم آیا امکان دارد جایی برای خوابش مهیا شود در همین مدرسه ممنون میشوم با من تماس بگیرید .
ممنون از لطف و دغدغه مندیتون
متاسفانه امکان تهیه مسکن نداریم ما فقط در زمینه تحصیل و رشد و توانمندسازی بچه ها فعالیت داریم