اشتراک گذاری

خاله کلاس چندمی؟

خاله كلاس چندمى؟
سوالى بود كه با شنيدنش شوكه شدم، سعى كردم لبخند بزنم و گفتم عزيزم من خيلى وقته مدرسه‌ام تموم شده و الان خودم معلمم. پسرک گفت یعنی تو به بقیه چیز یاد می‌دی؟ مثلا یاد می‌دی روی این آدامس رو بخونن؟ گفتم آره پسرم. گفت خب الان به من ياد بده. از حرفش خوشم اومد,گفتم اینجا که کتاب و دفتر نداریم تا بهت یاد بدم شما باید بیای مدرسه تا مثل بقیه باسواد بشی. چند ثانیه به بساطش خیره شد و فکر می‌کرد. دوباره نگاهش رو سمتم برگردوند و گفت خانم اگه کتاب دوستم رو بیارم بهم یاد می‌دی؟ قول مى‌دم هر روز بیام همین ایستگاه، قول قول! خاله به جای پول مدرسه هم هرچقدر دلت خواست آدامس و دستمال بردار. خوبه؟ میای بهم درس بدی؟
می‌دونستم ظرفیت ثبت‌نام مدرسه تموم شده از طرفی هم نمی‌‌شد از برق چشم‌های این پسر گذشت, یه لحظه یاد همیار معلم‌هامون افتادم, گفتم: شماره بزرگترت رو اگه داری بهم بده, من با همکارام صحبت می‌کنم که اگه شد یه معلم مهربون بیاد بهت خوندن نوشتن یاد بده.
ته کارتن بساطش رو نشونم داد, یه شماره با دستخط بچگانه‌ای نوشته شده بود. یادداشت کردم و گفتم امیدوارم زودتر باسواد بشی پسر قشنگم!
گفت خداحافظ خاله, شماره رو گم نکنی.
توی راه مدرسه, چهره معصومش مدام جلوی ذهنم بود. به امید روزی که هیچ بچه‌ای به خاطر شرایطش، محروم از تحصیل نشه🌹

5/5 - (2 امتیاز)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *