نوید میخواد بره فضا!
ماجرا از اونجا شروع شد که چند روز پیش کاربرگی به بچهها دادیم که باید در مورد علایقشون مینوشتند. نوید موقع نوشتن چنان غرق در نوشتن بود که انگار دستش تندتر از ذهنش مینوشت! بهش گفتم «چی نوشتی؟» گفت «خانم دستخط من رو کسی نمیتونه بخونه» گفتم «بده ببینم وروجک! من معلمم، همه جور دستخطی رو میتونم بخونم.» بلند خوندم، نوشته بود «فوتبال، مطالعه، کار کردن، پول درآوردن و به فنا رفتن» نوید زد زیر خنده و گفت «به فنا رفتن چیه خانوم، دیدی گفتم نمیتونی بخونی… اون فنا نیست، نوشتم فضا…به فضا رفتن!»
ازش پرسیدم «چی میدونی از فضا!» شروع کرد به توضیح دادن… ازقمرهای مشتری گفت، از کرم چالهها حرف زد و …
گفتم «اینارو از کجا میدونی؟» گفت «خانم گوگل سرچ میکنم.»
یهو چشمهاش برق زد و گفت «راستی خانم، کتاب درمورد فضا ندارید؟ فقط یه جوری نوشته باشه که من بفهمم… »
گفتم «چشم یه کتاب فضایی طلبت.»
هفته بعد دل به دلدار رسید. کاش میشد ذوق چشماش رو ببینید وقتی دو دستی کتاب رو گرفته بود.