در روزگاری که خردسال بودیم خانه پدربزرگ و مادربزرگهایمان بهشت برینی بود پر از دارودرخت. آنجا طبیعت زندهتری از خانه پدر و مادرمان داشت. بازی و خوشحالیمان کش میآمد، اندازه آن چاردیواری عزیز، بزرگتر از آنچه که در واقعیت بود، به نظر میرسید و گویی در آن مکان هیچ دیوار و مرزی برای خوشبختی وجود نداشت. اگر قوه تخیل قدرتمندی داشتیم گاهی با درختها و گلهای حیاط صحبت میکردیم یا زیر سایهبانشان بساط شادی و خالهبازی را پهن میکردیم، گاهی پشت سنگر درختهایش خودمان را مثل آفتابپرستها میدیدیم؛ به این شیوه که اگر کمی زبل و چابک بودیم، آن پوشش گیاهی را برای مخفی شدن در گرگمبههوا انتخاب میکردیم که همرنگ رختولباس خودمان بود. این گیاهان بودند که به ما یاد میدادند باید خودمان را با شرایطی که در آن قرار گرفتهایم تطبیق بدهیم. طبیعت چیزهای زیادی درباره زندگی در چنتهاش داشت که بنابر بخشندگیاش پیشکشمان میکرد. دوستی و وفاق با آن سبزهای جاندار، مسیری شیرین برای بزرگشدنی بدون شتاب، بابرکت و پر از فراوانی بود. بچههای روستا، عشایر و کودکانی که در دل طبیعت زندگی میکنند، بهخاطر همزیستی با نباتات و حیوانات معنی پرورش، شکیبایی، رشد، نظم و زمانبندی را بهتر از دیگران میفهمند. هیچ چیزی مثل محیط بکر زیست و نزدیکی با آن نمیتواند آهستهآهسته ضمایر خودآگاه و ناخودآگاهمان را با مفاهیم و آموزههایی که از آن یاد کردیم پیوند بدهد.
نام سبزینههایی چون شاهتوت، پرتقال، بوی برگ، یاس رازقی شاید شما را هم مثل ما ببرد به کودکی. پافشاری ما بر این که «مرکز بیسیم صبحرویش» باغستانی بشود پر از درخت میوه دلیلی ندارد جز زیبا کردن جهان بصری و درونی نونهالانمان! آدمها در هر سنی که باشند، برای رهایی از نگرانی، افسردگی و … به طبیعت پناه میبرند و در آغوش پذیرایش اندوه کمتری را تجربه میکنند .در درستی این جملات، بنابرآموزههای دینی، روانشناسانه و تجربی، تردیدی نیست.
تمام درختان میوهای که زمستان سال پیش در زمین مرکز بیسیم کاشتهایم، امسال بار خواهند داد. نهالهای سه تا پنج سال را انتخاب کرده و کاشتهایم که زودتر سبز شوند. خبر خوش این که همه آنها با رسیدن بهار، جوانه زدهاند. خبر تلخ این که برای امنیت جانها، ناچاریم بعضی از درختان را قطع کنیم؛ یعنی درختانی را که پیش از زمان تحویل این مرکز به صبحرویش ریشههایشان خشک شده و ممکن است روی کابل برق بیفتند. کارشناس مربوطه نظرش را درباره قطع حتمی بعضی از درختان به ما ارائه داده است اما به احترام درختان آنها را به طور کامل نمیبریم، به سبک درختان خیابان ولیعصر آنها را قطع میکنیم تا بشود سازهای از آن درآورد.
در آخرین ماه سال، میزبان خانوادههایی که سرپرست قانونی کودکان بهزیستی بودند شدیم. کودکانی که طعم زندگی در بهزیستی را تجربه کرده و هنوز شش سالشان پر نشده بود، با خانواده جدیدشان آمده بودند پیش ما تا درخت بکارند. مسئولان بهزیستی هم در این دیدار کنارشان بودند. نیمه اسفندِ سبز و کودکانهای بود. خلاصه که روزی بود پر از سروصدای دلنشین بچگانه. بیشتر درختانی که آنها در زمستان کاشته بودند، حالا در بهار جوانه زده است. در دو هفته پایانی سال بسیاری از حامیان مدرسه به نوبت آمدند و درختکاری کردند. روز تولد «محمدحسن داودی، مدیر مدارس صبحرویش»، دخترهای کلاس ششمی از دروازهغار آمدند و به رسم پیشکشی روز تولد، برای او درخت خرمالو کاشتند. کوتاه این که از پانزده اسفند تا پایان سال به مرض مسالمتآمیز درخت کاشتن دچار شدیم.. در روز چهاردهم فروردین سال جاری هم بهزیستی دویست اصله نهال زیتون، شلیل و بادام به ما هدیه داد.
در مرکزی که مدیریتش را به دست گرفتهایم اشتباهاتی از پیش وجود داشت که درصدد رفع آن هستیم، مثلا باغچههای دور تا دور ساختمانها به اشتباه با اسفالت پوشانده شده است. تمام بهمن تا نیمه اسفند را درگیر جمعآوری زباله و نخاله از ساختمانها بودیم. به دلایل فنی و عمرانی ناچار به حفر و پر کردن چاهی شدیم. در میانه کارهایی که انجام دادیم، این را هم باید پاس داشت که حامی نیکوکاری پروژه برقکشی ساختمانها را بر عهده گرفت و در حال انجام داد آن است. کارگران بسیاری در ماه مبارک رمضان با زبان روزه برای آبادی مرکز بیسیم صبحرویش تلاش کردند.
ما میخواستیم با تمام مشکلاتی که بر سر راهمان قرار گرفت، آماده پذیرش کودکان دلبندمان در تاریخی مشخص باشیم. به همین جهت از پنجم تا سیزدهم فروردین ساختمان سرایداری مدرسه را با یارانی که به صورت داوطلبانه از تعطیلات خود گذشتند تا خانه موقت بچهها را رفتوروب کنند آماده کردیم تا زمانی که خانه دوستی و آشنایی آماده بهرهبرداری شود. به این ترتیب، اگر بهزیستی این روزها فرزندانی به ما بدهد، خانهای درخور برای خوشامد و پذیرایی از آنها داریم. خانه را با اسباببازی، فرش، مبل، گل، گلدان و … چیدیم. اگر کسی میلش به پیادهروی روی تراسش بکشد، موسیقی توتهای ریخته روی زمین، چشمانداز چمن مصنوعی و شهربازی کوچک برابر خانه روحش را جلا میدهد. به بخش پشتی تراس که میرسیم چند دوچرخه سفید هست برای بازی و تفریح… .
در مرکز بیسیم علاوه بر این که پذیرای دانشآموزان بسیاری خواهیم بود که در محیط خانواده خود زندگی میکنند، میزبان نونهالانی هم خواهیم بود که هر کدام فقط چند صباحی مهمانمان هستند تا شرایط خانوادگی آنها بهبود پیدا کند. ساختن اوقاتی خوش برای این نهالهای کوچک یکی از ماموریتهای ما در مرکز بیسیم، این بهشت سبز است.
حالا دیگر جانمایی ساختمانهای مختلف بیسیم را مشخص، کاربری آنها را تعیین و بریف هر ساختمان و فضای بیرونی را آماده کردهایم تا طبق آن، طراحان داخلی ساختمانها کارشان را پیش ببرند. مرکز بیسیم حولوحوش دوازده هزار متر فضای باز دارد که این اهمیت باغسازی و محوطهسازی را پررنگ میکند. جزئیات زمین بازی، زمین کشاورزی، ورودی ماشینها، ساختمانهای مدرسه، مرکز نگهداری و … در طرح تفصیلی ما قرار گرفتهاند. دیگر زمان زیادی تا مرحله پیادهسازی این طرح نمانده است. فکر کردن به این طرح، از پیش از این که ساختمان را تحویل بگیریم آغاز و همچنان ادامه دارد. در این مدت جزئیات بیشتری را به آن اضافه کردهایم و کاربری نزدیک به هشتاددرصد از فضاها مشخص شده است.
مدرسههای ما در دروازهغار کوچکتر از آن بودند که پذیرای همه کودکانی باشند که دوست داشتند بیایند صبحرویش. این همه ماجرا نیست. بچههای صبحرویشی مرکز خاوران هم مدرسه خود را از دست داده بودند و شیفت عصر میآمدند دروازهغار تا امکان درس خواندن داشته باشند. این موضوع که کودکانی به خدمات ما نیاز داشتند و ما به دلیل کمبود فضای فیزیکی نمیتوانستیم نیاز آن را برآورده کنیم مسالهای بود که همیشه برای برونرفت از آن چارهگری میکردیم.
ساختمان جدید فضای فیزیکی ما را دوونیم برابر کرده است و حالا با دست و روی بازتری کودکان را مدرسه ثبتنام میکنیم.
این روزها از داشتن مرکز بیسیم خوشحالیم؛ چون ضرورت و نیاز به تکمیل چرخه توانمندسازی ما را با این واقعیت مواجه کرده بود که دستهای از دانشآموزان ما بنابر شرایط بسیار حاد خانوادگی باید در بازه زمانی مشخصی دور از خانواده زندگی کنند. از یک سال پیش از تحویل این مرکز، مدلسازی یک مرکز نگهداری شبانهروزی را انجام و فضاهای مهم مرکز جدیدمان را به نگهداری از چنین کودکانی اختصاص دادیم. البته دیگر آن را مرکز نگهداری نمینامیم. نامش شده است خانه.
در خانه سبز ما، پسران شش تا دوازده سال به صورت شبانهروزی زندگی خواهند کرد و مهارتهای لازم را خواهند آموخت. بچههایی که در خانه از آنها مراقبت میکنیم حداکثر یک سال در بیسیم میمانند. اگر وضعیت خانوادگی آنها بهتر شود، برمیگردند به آغوش خانواده. اگر بعد از سپری شدن این زمان، شرایط برای برگشتن به خانوادهشان هموار نشد، در مراکز «شبهخانواده» بهزیستی که مرکز نگهداری دائمی است بهسر خواهند برد.
برای کودکانی که به خانه ما یا بهتر است بگوییم به خانه جدید خودشان در صبحرویش میآیند اما از کودکان مدارس ما نبودهاند، یکی از این دو سرنوشت متصور است: یا آنها را در مدرسه بیسیم ثبتنام میکنیم یا اگر بنا براین است که در کمتر از یک سال کنار ما بمانند در همین خانه شرایط آموزشی را برای آنها مهیا میکنیم؛ این به این معنی است که معلمها و همیاران صبحرویشی در کنار این کودکان خواهند بود و یاریشان خواهند کرد. خبر نویدبخش دیگر این که امکان دیدار خانوادهها و بچهها در مرکز بیسیم همواره فراهم است.
در مرکزمان، سالن ورزشی بزرگی در اختیار داریم که قرار است ورزشگاهمان بشود. باغی داریم به نام «باغ یادگیری» که مزه یادگیری را در فضای باز به کودکانمان میچشاند. این باغ جان میدهد برای این که نونهالان ما بازیهای حسی-حرکتی را در دامن رنگارنگش تجربه کنند. آمفیتئاترمان به برگزاری جشنهای دستهجمعی اختصاص مییابد و آتلیه یک فضای کارگاهی است که میشود در آن آزادانه زندگی هنری را تجربه کرد. میخواهیم بیشتر محیط مدرسه در اختیار بچهها باشد و یاران رویشی در فضای کار اشتراکی کار کنند. امکانات مدرسه متعلق است به همه فرزندانی که در این مرکزاند؛ چه دانشآموزانمان و چه کودکانی که در خانه از آنها نگهداری میکنیم. بیسیم همچون مدارس دیگرمان در دروازهغار و باغآذری، از درمانگاه، دندانپزشکی، کلینیک روانشناسی و مددکاری برخوردار است.
ما از لحظه ورود بچهها آنها را ارزیابی میکنیم تا ببینیم در چه پایهای قرار میگیرند. تا آغاز سال تحصیلی در مهرماه سال جاری فرصت خوبی است تا با کمک مربیان، مهمانان کوچکمان را در زمینه تحصیلی تقویت کنیم. هفتههای اول باید کاری کنیم تا خانه برای آنها جذاب باشد و به ما اعتماد کنند. این که آنها ما را در مدتی که میزبانشانیم به چشم خانواده خود ببینند، هدفی است که برای رسیدن به آن کوشش خواهیم کرد. تلاش ما بر این است که آموزشهای ما همهجانبه باشد و مهارتهای زندگی را هم به آنها بیاموزیم. ازماه فروردین روانشناسهای صبحرویش، طرح درس کودکان خانههای دوستی و آشنایی را نوشتهاند؛ نوع آموزش مهارتهای حل مساله، تصمیمگیری، همدلی، بهداشت فردی و … را طراحی کردهاند. موضوع دیگری که به آن توجه کردهایم هماهنگی مربی شیفت صبح با مربی نوبت شب در رفتار با کودکانمان است تا بچهها دچار دوگانگی نشوند.
چون هنوز دو خانه اصلی ما آماده نیست، همه لوازم خانهای که در خانه سرایداری چیده شده، دست دوم است. به چند دلیل این تصمیم را گرفتیم: یکی بحث صرفهجویی در هزینههای مدرسه است و این که همیشه بنای صبحرویش بر استفاده حداکثری از امکانات موجود بوده و دیگر این که نمیخواستیم دوبارهکاری کنیم؛ به هر حال ما باید خانههای جدیدمان را با لوازمی که از نظر طرح و رنگ با سلایق و روحیات بچهها سازگاری دارد انتخاب کنیم و خانه سرایداری بسیار کوچکتر از خانههای دوستی و آشنایی است. نمیشد از همین حالا برای خانه سرایداری لوازم نو خرید و آن را بعدها به خانههای بزرگتر برگرداند. با این همه، لوازمی که در خانه سرایداری چیده شده تمیز و زیبا است و فضا بسیار مشابه فضای گرم یک خانه مطبوع را دارد. ما برای رعایت بهداشت، همه لوازم را شستیم. مربیان ما دورههای کمکهای اولیه را گذراندهاند و حالا دارند در کارگاه مربیگری «موسسه روشنای امید ایرانیان» موضوعاتی کاربردی را یاد میگیرند تا با مسائل خانه نگهداری بیشتر آشنا شوند. طراحی خانه دوستی که تکمیل شود باید به دنبال تجهیزش باشیم. خانه آشنایی دیرتر آماده خواهد شد. پس از آمادهسازی خانه دوستی همان ساختمان سرایداری میشود خانه آشنایی. ایده خانه آشنایی برای اخت شدن بچهها با مرکز بیسیم و همینطور انجام غربالها و آزمایشهای پزشکی، روانشناسی و مددکاری کلید خورده است. مددکاران ما در این مرحله با خانواده کودک مصاحبه خواهد کرد تا ریشه اصلی مساله را بفهمند. روانشناسها وضعیت روحی و سلامت روان بچهها را بررسی میکند و تا سه هفته ،کودک در خانه آشنایی میماند. پس از این بازه زمانی، با در نظر گرفتن همه جوانب تصمیم میگیریم که مدت نگهداری کودک در خانه آشنایی به سر بیاید و برود خانه دوستی یا کماکان در خانه آشنایی بماند تا وقتش برسد.
ما به این باور داریم که بهتر است اداره مرکز بیسیم بهطور مشارکتی باشد؛ به این معنا که هر کسی با توجه به توانمندی خود پیشنهادهایش را ارائه کند. «مشارکت اجتماعی» یاران، همیاران و حامیان مدرسه، ما را به داشتن مرکزی پویا و کارآمد مفتخر خواهد کرد. طرح تفصیلی مدرسه را با همین مشارکت اجتماعی به اتفاق یاران نوشتیم. دوست داریم در راهاندازی و آمادهسازی مدرسه از بچهها هم کمک بخواهیم، مثلا در رنگآمیزی مدرسه یاورمان باشند تا آنها هم سهمی در مدرسه شدن مرکز بیسیم داشته باشند و لذت مشارکت را تجربه کنند.