اشتراک گذاری
  • خانه
  • مقالات
  • اگر کودکان کار از ما تقاضای خوراکی داشتند چه کنیم؟

اگر کودکان کار از ما تقاضای خوراکی داشتند چه کنیم؟

اگر نگاهی به حافظه‌مان بیاندازیم، همیشه عده‌ای بوده‌اند که کنار رستوران‌ها می‌ایستادند، مظلومانه کسانی که در حال غذا خوردن بودند را نگاه می‌کردند تا غذایشان از گلویشان پایین نرود و آن‌قدر با این نگاه‌ها، معذبشان می‌کردند که مجبور شوند غذایی هم برای آن‌ها بخرند.

این شیوه، مدت‌هاست که جواب داده است؛ چون خیلی از ما، از این حس که چیزی داشته باشیم که حسرتِ دیگری است، کلافه می‌شویم و عذاب‌وجدان می‌گیریم.

تعداد بچه‌های کار در سطح شهرهای بزرگ، روز به روز زیادتر می‌شود و کمتر رستوران بزرگی را می‌بینیم که یکی از این بچه‌ها کنارش نایستاده باشد. حتی دیگر این کار به رستوران‌های بزرگ، محدود نمی‌شود. کنار ساندویچی‌های محل، هایپرمارکت‌ها و سوپرمارکت‌های محلی، آبمیوه‌ و بستنی‌فروشی‌ها و… .

کسی هست که در غلط بودن این رفتار شک داشته باشد؟!

اگر این بچه‌ها کار می‌کنند، نباید بخشی از درامد خود را برای خرید غذا و خوراکی خودشان کنار بگذارند؟!

مگر کم بوده‌اند کسانی‌که درامد ناچیزی داشته‌اند، اما به نان و پنیری قانع بودند و زندگی‌شان را با آن می‌گذراندند. چه می‌شود که قناعت دیگر حُسن محسوب نمی‌شود؟!

شاید تعداد افراد بزرگسالی که بتوانند به‌راحتی از دیگران درخواست کنند نیازهایشان را برآورده کنند، کم باشد و در نظر ما، آن‌ها که چنین می‌کنند، ضعیف و بی‌مسئولیت شمرده شوند. اما وقتی بچه‌ها چنین می‌کنند، به‌خاطر ذاتِ آسیب‌پذیر بودن و توانایی و دسترسی کم آن‌ها به منابع، این کار را برایشان بد نمی‌دانیم.

لازم است کمی این ماجرا را برای خودمان واضح کنیم تا هزینه و فایده رفتارهای رایجمان در جامعه، نسبت به این بچه‌ها را بررسی کنیم.

وقتی این بچه‌ها به‌خاطر شرایط بد اقتصادی و فرهنگی خانوادگی‌شان، در موقعیت کار قرار می‌گیرند، یعنی قبل از اینکه بزرگسال شوند، وارد دنیای بزرگسالی می‌شوند. ساعات زیادی را خارج از خانه هستند و برای به‌دست آوردن پول، تلاش می‌کنند.

غیر از بچه‌هایی که در سطح شهر دست‌فروشی می‌کنند، عده زیادی از بچه‌های کار، در کارگاه‌ها و کارخانه‌ها، پابه‌پای بزرگسالان مشغول به کار هستند و درامد ناچیزشان را به خانه‌هایشان می‌برند. درصدی از این درامد را برای خورد و خوراک هزینه می‌کنند و بقیه‌اش را برای پوشاک و دیگر نیازهای حیاتی‌شان.

اما چه می‌شود که درحال‌حاضر، کمتر بچه دست‌فروشی، خودش برای خودش خوراکی تهیه می‌کند؟!

وقتی یک رفتاری روز به روز بیشتر و فراگیرتر می‌شود، به چه معناست؟!

خودمان را جای این بچه‌ها بگذاریم… خالی از آموزش درست، با الگوگیری از رفتارهای خانواده و اطرافیان برای دستیابی به خواسته‌مان از راه خواهش و التماس، نه تلاش…، همچنین در نظر گرفتن صرفه اقتصادی اینکه دیگران برایمان هزینه کنند، نه خودمان…

با این بستر خانوادگی و تقویت اجتماعی، می‌شود از بچه‌ها توقع داشت که این رفتارشان را قطع کنند؟! آن‌ها آگاه هستند که با تکرار هر روزه این کار، با عزت‌نفس، مسئولیت‌پذیری و ارزشمندی شخصیت خود چه می‌کنند؟!

با این مقدمه، فکر می‌کنم در چند اصل، هم‌نظر باشیم:

ـ رفتار خرید خوراکی به‌خاطر خواهش و التماس، برای کسی‌که خودش می‌تواند کار کند، غلط است!

ـ تکرار این رفتار، به پایه‌های شخصیتی بچه‌های کار آسیب جدی می‌زند و این خُلق را در آن‌ها ماندگار می‌کند!

ـ خیلی وقت‌ها واکنشِ هیجانی ما برای خرید خوراکی برای بچه‌های کار، از احساس‌های حل‌نشده درونی خودمان و عذاب‌وجدان‌هایمان سرچشمه می‌گیرد، نه لزوما دغدغه‌مندی برای این بچه‌ها.

ـ با وجود اینکه همه‌مان نسبت به وضعیت بچه‌ها، در هر موقعیت و شرایط آسیب‌زایی، حساس و دغدغه‌مند هستیم، لازم است عمیق‌تر به کمک‌هایمان نگاه کنیم و از خودمان بپرسیم، کاری که می‌کنم، قرار است چه کمک یا آسیبِ ماندگاری به او برساند؟!

یک مثال ساده و ملموس می‌زنم. حتما این تفاوت را در خانواده خود و دیگران دیده‌اید که عده‌ای از پدر و مادرها، وقتی غذایی برای بچه‌ها درست می‌کنند که آن‌ها دوست ندارند، به ساز آن‌ها می‌رقصند و غذا را برایشان عوض می‌کنند. عده‌ای از آن‌ها هم آگاهانه، و برای ساختن عادتی سالم، در برابر سلیقه‌ای برخورد کردن بچه‌ها مقاومت می‌کنند و رفتاری انجام می‌دهند که بچه‌ها به‌مرور یاد بگیرند اکثر غذاها را بخورند.

حاصلِ این دو رفتار، بزرگسالانی متفاوت در سلیقه غذایی خواهد بود.

فکر می‌کنید برای آن بزرگسالی که پا روی حس والدی‌اش گذاشت و صلاح بچه‌اش را به خواستِ لحظه‌ای‌اش ترجیح داد، سخت نبود؟! از نظر احساسی تحت‌فشار نبود که بچه‌اش گرسنه می‌ماند یا گریه می‌کند یا ناراحت می‌شود؟!

حتما بود؛ اما به اثر ماندگار رفتار صحیح در زندگی فرزندانش، بیشتر از صِرفِ جواب دادن به میل و خواسته لحظه‌ای آن‌ها امید داشت.

ما نیز باید همین کار را انجام بدهیم تا خُلقی صحیح در این بچه‌ها ماندگار شود، نه اینکه بستری بسازیم تا آن‌قدر به‌دست‌آوردنِ بی‌تلاش را تجربه کنند که دیگر لزومِ تلاش‌کردن سالم در زندگی‌شان را به کل فراموش کنند.

پس رفتار سالمِ آگاهانه در برخورد با بچه‌هایی که از ما می‌خواهند برایشان خوراکی بخریم، غلبه بر احساسات درونی خودمان و برخورد قاطعانه، محترمانه و دوستانه با آن‌ها است، بدون اینکه خریدی برایشان انجام دهیم.

 

چند موقعیت رایج درخواست خرید خوراکی از طرفِ بچه‌های کار:

 درخواست خرید کالای اساسی

ـ خاله! یه روغن برای من می‌خری ببرم خونه‌مون؟!

ـ عمو می‌شه برام برنج بخری؟! چند روزه چیزی نخوردیم!

 

می‌دانم که یکی از دغدغه‌های شما این است که این بچه‌ها راست می‌گویند یا نه؟! واقعا این کالاهای اساسی را با خودشان به خانه‌هایشان می‌برند؟!

جواب سوالتان این است که عده‌ای می‌برند و عده‌ای هم به همان فروشنده یا فروشنده‌ای دیگر می‌فروشند. اما می‌خواهم از این قسمت ماجرا که این کالاها به‌دست چه کسی می‌رسد هم بگذریم و به خودِ رفتار نگاه کنیم. رفتاری که روز‌به‌روز دارد بیشتر می‌شود. تا حدی که در بعضی از محله‌ها، بچه‌های کار هر روز صبح بین خودشان تقسیم کار می‌کنند. عده‌ای می‌روند برای فروش فال و دستمال، عده‌ای سر چهارراه‌ها برای شستن شیشه و عده‌ای هم فروشگاه! برای تامین خوراکی!

 

قطعا خرید کالا، رفتار غلطی است، اما رفتار سالم در این موقعیت، فقط به خریدن یا نخریدنِ ما محدود نمی‌شود. این را در ذهن خودمان مرور کنیم که بچه‌ها، فکر این نیستند که سر ما کلاه بگذارند یا فریبمان دهند. آن‌ها در چرخه ناسالمی غرق هستند که خیلی درست و غلطی کار خودشان را متوجه نیستند و اولین آسیب‌پذیر این ماجرا هم خودشان هستند.

برای همین لازم است که در کنار رد کردن درخواست خریدشان، رفتاری سالم و عزتمندانه با آن‌ها داشته باشیم.

براساس اصل قدم؛ قاطعانه، دوستانه و محترمانه، درخواستش را گوش می‌دهیم، نگاهش می‌کنیم و به او می‌گوییم که چنین کاری انجام نمی‌دهیم.

چند دیالوگ پیشنهادی در این موقعیت:

ـ خاله! تو رو خدا یه کیسه برنج ایرانی برام بخر! خیلی وقته برنج نخوردیم…

ـ سلام. حالت خوبه؟! می‌فهمم چیزی که می‌گی رو، متاسفم، اما من برای پولی که درآوردم زحمت کشیدم و باید برای نیازهای خودم و خانواده‌م خرج کنم. تو هم باید از پولی که درمیاری، برای خرید چیزهایی که لازم داری، کنار بگذاری. اما اگه فکر می‌کنی، نمی‌شه و شرایط خونه‌تون خوب نیست، لطفا شماره سرپرستت رو بده که پیگیری کنم و به موسساتی که کمک می‌کنن بسپارم.

ـ خاله هیچ‌کس رو نداریم ما! بابامون مُرده! حالا یه چیزی بخر امشبمون رو بگذرونیم… خیلی گرسنمه! خواهرهام هم گرسنه‌ن.

ـ متاسفم از این که می‌گی، اما کار دیگه‌ای نمی‌تونم انجام بدم برات. اگه می‌خوای شماره کسی که باهاش زندگی می‌کنی رو بهم بده. من باید برم.

ـ چقدر خسیسی! مگه چقدر می‌شه چند کیلو برنج؟! تو که پول داری.

(در این‌طور موارد به دیالوگ‌ها ادامه ندهید و رفتاری کاملا خنثی داشته باشید. رفتار خنثی یعنی نه خشم و نه ترحم، نه محبت بارز و نه بی‌احترامی. طوری رفتار کنید که او مطمئن شود نمی‌تواند احساسات شما را تحریک کند).

 

درخواست خرید غذا در اطراف رستوران‌ها، فست‌فودی‌ها، خوراکی‌فروشی‌ها و…:

همان‌طوری که کمی قبل هم توضیح دادیم، بچه‌ها رفتار غلطی را از بزرگ‌ترها و بستر غلط اجتماع یاد گرفته‌اند و از آن برای رسیدن به خواسته‌هایشان استفاده می‌کنند.

در این موارد هم ترجیحا غذایی برای بچه‌ها تهیه نمی‌کنیم، اما اگر تمایل داشتید که این کار را انجام دهید، حتما خود بچه‌ها را در خرید شریک کنید. از او بپرسید برای خرید غذایی که می‌خواهد، چقدر پول کم دارد؟! اگر گفت پولی ندارد، به او بگویید که لازم است بخشی از درامدش را برای خرید غذا کنار بگذارد.

یا از او بخواهید که با شما هم‌سفره شود. مثلا:

ـ عمو! منم دلم پیتزا می‌خواد، برام می‌خری؟!

ـ خودت چقدر پول داری؟!

ـ هیچی پول ندارم، امروز خوب کار نکردم!

ـ تو باید برای خرید غذات پول کنار بگذاری، من هم کلی کار کردم که تونستم این پول رو به‌دست بیارم. اما اگه دوست داری می‌تونی بیای کنارم بشینی و با هم این غذا رو بخوریم.

ـ آخه خواهرهام هم گشنه‌شونه و باید برای اون‌ها ببرم.

ـ متاسفم از این قضیه. امیدوارم فردا بهتر کار کنی و بتونی پول برای خرید کنار بگذاری.

ـ حالا اگه بخری چی می‌شه؟! تو رو خدا…

و…

مثل موقعیت قبل، وقتی مکالمه به اصرار و خواهش و التماس می‌رسد، ادامه نمی‌دهیم و رفتار خنثی را انتخاب می‌کنیم.

درخواست خرید خوراکی فانتزی:

این رفتار، ابتکاری جدید از بچه‌های کار است! بارها شده است که یکی از بچه‌ها داخل فروشگاه به سمت‌مان می‌آید و می‌خواهد که برایش شکلات، پاستیل، بستنی یا هر خوراکی فانتزی دیگری که هوس کرده است را بخریم!

این رفتارها، تبعات همان اخلاقِ بی‌تلاش به‌دست‌آوردنی است که در آن‌ها جا افتاده است. تا چند سال پیش کمتر پیش می‌آمد کسی به خودش اجازه دهد، برای کالاهایی غیرضروری دستش را جلوی کسی دراز کند. اما وقتی مزه این مدلِ بی‌زحمت به‌دست‌آوردن زیر زبان کسی برود، سخت می‌تواند از آن دست بکشد یا محدودیتی در مصداق‌های آن قائل شود.

در این موارد هم تاکید بر این است که چیزی برای بچه‌ها نخریم و این نخریدن را قاطعانه، دوستانه و محترمانه به او اعلام می‌کنیم.

 

ـ خاله داری برای خودت بیسکوییت می‌خری، یه دونه از اون پاستیل خارجی‌ها هم برای من می‌خری؟!

ـ سلام! حالت چطوره؟! چرا باید این کار رو بکنم؟! من کار می‌کنم تا بتونم چیزهایی که می‌خوام رو بخرم، تو هم داری کار می‌کنی دیگه! مگه من میام بهت بگم برای من بیسکوییت بخر؟!

ـ آخه خیلی دلم می‌خواد؛ هیچی پول ندارم! چی می‌شه بخری و دل ما رو شاد کنی؟!

ـ می‌دونم دلت می‌خواد. من هم نصف خوراکی‌های این مغازه رو دلم می‌خواد که پول خریدش رو ندارم. سعی می‌کنم کار کنم که بتونم بخرمشون! تو هم اگه کمی پول‌هات رو بگذاری کنار، می‌تونی بخری‌شون!

ـ چی می‌شه بخری حالا؟! چقدر خسیسی!

و…

باز هم؛ رفتار خنثی!

 

درخواست کمک در شرایط اضطراری:

یک تبصره اخلاقی و انسانی برای همه قواعد دنیا وجود دارد؛ اینکه انسانی در معرض خطر جانی، مالی یا روانیِ غیرقابلِ جبران باشد. اگر در ساعاتی از شبانه‌روز که کمتر پیش می‌آید کسی بیرون باشد، بچه‌ای را دیدیم که گرسنه یا تشنه است و درخواست کمک دارد، وظیفه انسانی ما است که از او حمایت کنیم.

ممکن است ضعف کرده باشد، گرمازده شده باشد، فشار کاری اذیتش کرده باشد و توان جسمی حرکت نداشته باشد… در این شرایط، موقعیت را بررسی کنیم و در اندازه توانمان، مداخله کنیم تا شرایطش از اضطرار خارج شود.

اگر لازم است کنارش بنشینیم، برایش چیزی بخریم و بسته‌اش را باز کنیم و با محبت به دستش بدهیم تا احساسِ دیده‌شدن کند. اگر لازم است او را به مراکز درمانی یا خانه‌اش برسانیم.

 

نکته: اما باید حواسمان باشد که این رفتار و ساخت چنین موقعیت‌هایی، به رفتاری رایج تبدیل نشود که عده‌ای از همین بچه‌ها، تصمیم بگیرند از آن سوءاستفاده کنند.

 

سخن پایانی

همه این موقعیت‌ها را تعریف کردیم و از رفتار درستی گفتیم که بتواند این عادت به «تکدی‌گری» و «بی‌تلاش به‌دست‌آوردن» را در کودکان کار، خاموش کند.

لازم است تاکید کنم که این رفتارهای ما، برای مبارزه با این بچه‌ها یا آسیب به آن‌ها نیست و بلکه، برای کمک عمیق و اثرگذار به آن‌ها و آینده‌شان است.

درست است که ظاهر این رفتارهای درست، ممکن است در لحظه، حالِ این بچه‌ها را بگیرد و به ما حس نامهربانی بدهد، اما اگر در قلبمان ایمان داشته باشیم که اولین و دم‌دستی‌ترین رفتار؛ لزوما رفتار درست نیست، دلمان نیز آرام می‌شود که با فراگیری این رفتارهای درست در جامعه، در طولانی‌مدت، چیزهایی اصلاح خواهد شد که به این بچه‌ها کمک می‌کند، آینده خودشان را سالم و مستقل از بستر خرابی که در آن زندگی می‌کنند، بسازند. به امید دیدنِ این آینده!

 

4/5 - (1 امتیاز)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *