همین که سر چهارراه ترمز میکند، دختر بچهای کنار شیشه خودرو میآید و یک بسته دستمال کاغذی را به او نشان میدهد.
،«شیشه رو نده پایین»؛ همسرش با این جمله، رشته افکارش را پاره میکند. مرد میگوید: «داشتم به همین فکر میکردم که کمکش کنم یا نه؟ اصلا کمک کردن به نفع اونه یا به ضررش؟»
فقر فرهنگی یا فقر مادی
معمولا هنگامی که از کودکانکار صحبت میشود، حواس همه به سمت بچههایی میرود که سر چهارراهها فال حافظ و آدامس به دست و با اصرار زیاد جنس خود را به مردم میفروشند در حالیکه این کودکان تنها قسمتی از کودکان کار را تشکیل میدهند..
بخش بزرگی از این کودکان در کارگاههای کیف و کفشسازی، کارخانهها، کورههای آجرپزی یا مغازهها به عنوان پادو مشغول به کار هستند. به دلیل شرایط نابه سامان زندگی مانند فوت، بیماری یا از کارافتادگی والدین، چرخ زندگی این خانوادهها به سختی میچرخد و معمولا محل سکونتشان در حومه شهرهای بزرگ است و مسکن آنها را یک اتاق نیمه کاره یا گوشهای از یک حیاط تشکیل میدهد..
در نتیجه خانواده این کودکان چاره را در این میبینند که از همان سنین پایین، آنها را به کاری مشغول کنند تا گوشهای از هزینههای خانوار را تقبل کنند. در بهترین شرایط، این کودکان صبحها کار میکنند و در مدارس شبانه به تحصیل خود ادامه میدهند..
بماند که معمولا در دوره متوسطه تعداد زیادی از این کودکان از چرخه تحصیل خارج میشوند و این دور شدن یا خود خواسته است یا به صلاحدید والدین خود خواسته از این لحاظ که تحصیل در مدارس سطح پایین عملا چیزی به دانش آنها اضافه نمیکند و اغلب اعتقاد دارند که در نهایت من باید کارگری کنم پس تحصیلات تاثیر چندانی در آینده من نخواهد داشت..
به علاوه این کودکان به قدری خسته هستند و در محیطهای کوچک و نامطلوب زندگی میکنند که فرصتی برای درس خواندن مهیا نمیشود پس چه بهتر که درس خواندن زودتر تمام شود والدین هم ترجیح میدهند فرزندشان جدیتر به کار فکر کند و به بهانه درس از ساعات کار خود کم نکند و پول بیشتری برای خانواده بیاورد. هر آن چه گفته شد معلول سیستم اقتصادی و فقر است اما اگر از من بپرسید خواهم گفت در این خانوادهها فقر فرهنگی بیشتر دیده می شود..
برای بهبود زندگیشان تلاش کنیم
روشهای تربیتی نادرست، ازدواج کودکان در سنین بسیار پایین بدون آگاهی دادن به آنها و فرهنگ غلطی که کودک را فقط به چشم نانآور میبیند، همه دست به دست هم میدهد تا هر روز بیشتر شاهد این پدیده باشیم.
به همین دلیل علاوه بر ساماندهی اقتصادی به شدت آموزش در حوزه امور فرهنگی توصیه میشود. اگر بخواهم واضح بگویم استدلال بعضی از این خانوادهها اینگونه است: «بچهدار بشوم تا در آینده کمک خرج من بشود یا دخترم را زودتر شوهر بدهم تا خرج او به گردن شخص دیگری بیفتد یا به فرزند خود میگویند درس بخوانی که چه؟، اول و آخر باید زیر دست فرد دیگری کار کنی و … .»
گویی این قشر طرز فکر دیگری را بلد نیستند و متاسفانه همین فکر را نسل به نسل منتقل میکنند. به همین دلیل به نظر میرسد ایجاد گروههای سازمان یافته متشکل از مددکار، روان شناس و جمعی از خیران راهکار مناسبی برای برداشتن قدم مثبت در بهبود زندگی این خانوادههاست.
با توجه به اینکه تعدادی از این کودکان به شدت بااستعداد هستند، میتوان با تقبل خرج درمان والدین و خانواده یا تحصیل این کودکان به نحوی برای آینده شان سرمایه گذاری کرد و بعد از مزایای آن نفع جمعی برد نه این که در اولین قدم به خریدن یک جنس از آنها اکتفا کرد
پولتان را به آنها نبخشید
برای تغییر این متن بر روی دکمه ویرایش کلیک کنید. لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است.
اما با تمام سختیهایی که این کودکان در زندگی خود تجربه میکنند، میتوان با رفتار بهتر و معقولانهتر از رنج آنها کاست و حقارت و کینه آنها را از جامعه کم کرد. در برخورد با کودکان کار از خود ترحم نشان ندهید یا برعکس توهین نکنید.
این کودکان متکدی نیستند در نتیجه حتما در ازای پولی که به آنها میدهید، جنس تحویل بگیرید و بقیه پول را به آنها نبخشید. انگار که از یک مغازهدار جنس میخرید، اجازه بدهید آنها این احساس مثبت را تجربه کنند.
با آنها احساس صمیمیت نکنید و از زندگی و وضعیت معیشتی آنها نپرسید. معمولا صحبت درباره وضع زندگی به آنها احساس خجالت میدهد و نسبت به خانواده و وضعیت خود احساس سرافکندگی میکنند. اگر قصد خرید از آنها را ندارید خیلی قاطعانه به آنها بگویید. لازم نیست از آنها رو برگردانید، اخم یا توهین کنید چون این کار باعث احساس حقارت در کودک میشود و ضربهای سنگین به روح و روان کودک وارد میکند