خواستیم پسرهای واحد دبیرستان تجربه متفاوتی از اردو داشته باشند، برایشان برنامه یک اردوی درونمدرسهای ریختیم. بچهها گروهبندی شدند. به هر گروه وسایل پختن جوجهکباب را دادیم و از آنها خواستیم تا با کمک یکدیگر، یک مرغ کامل را آنطور که دوست دارند بپزند. مرغها حتی خورد هم نشده بود، پس بچهها از همان اول فهمیدند که روند سخت اما جذابی را پیشِ رو دارند. در گروه، به هرکسی، کاری سپرد شد. این تقسیم کار را هم خودشان، با توافق هم و کمکِ مربی انجام دادند. عدهای رفتند سراغ مرغها؛ تکهتکه کردن مرغها که به پایان رسید، سراغ مزهدار کردن آن رفتند. تعدادی از بچهها ذغالها را در منقل آتش زدند تا برای پخت یک جوجهکباب خوشمزه آماده شود. همکاریشان دیدنی بود. با حوصله و اخلاق خوب مراحل را پیش میبردند. معلوم بود حسابی این تلاش کردنها به دلشان نشسته است. انگار هرچه از مهارتهای زندگی یادگرفته بودند، در این اردو پیاده میکردند.جایتان خالی… مزه جوجهکبابها بینظیر شد.
مگر میشود بچهها، با عشق و خواست خودشان در کاری مشارکت کنند و آن کار، به بهترین نحو ممکن انجام نشود؟