اشتراک گذاری

رقصیدن به ساز چرخ خیاطی؛ توانستنی در کارگاه چرخ خیاطی

آرزو که روزی به خیاطی عشق می‌ورزید _برای اتفاقات و احساساتی که از سر گذرانده بود_ علاقه‌اش را به دوخت‌ودوز از دست داده بود. این موضوع را با همیارمشاور مرکز رشد صبح‌رویش که روزهایی را در ماه به توانستان می‌آید و پای گفت‌وگوی مهارت‌آموزان می‌نشیند، درمیان گذاشت. او با آرزو درباره قدرت پله‌پله دیدنِ اهداف حرف زد. طبق قول‌وقرار، این دختر هنرجو، باید خودش را روی پله اول خیاطی می‌دید و بعد پله‌های متوسط و عالی را تجسم می‌کرد.

بعد از این رایزنی‌ها و تصویرسازی‌ها، پای معلم خیاطی جدیدی به جوانکده باز شد. از آن روز، رفته‌رفته اوضاع آرزو بهتروبهتر شد تا اینکه وقتی الگوی لباسی را درست از آب در‌می‌آورد، آن را می‌بوسید. روزی دوستش در خیاط‌کده _که چند ترمی از حضورش در کلاس می‌گذشت_ گفت، می‌خواهد، پرونده هر آنچه را که تا حالا یاد گرفته ببندد و طوری که آرزو و معلمش الگو می‌کشند، خیاطی کند؛ یعنی کار را از صفر یاد بگیرد. آرزو از یک ساعت پیش از شروع کلاس، پشت در منتظر می‌ماند و تا او را از کارگاه خیاطی بیرون نکنند، به خانه‌اش نمی‌رود. گواه این مدعا، پیراهن‌های زیبایی است که برای خودش دوخته. او خودش پارچه را برش می‌زند، الگوی کار را درمی‌آورد و همه‌چیز را می‌سپرد به چرخ خیاطی.

تا پیش از علاقه دوباره او به خیاطی، باید یک نفر بالای سرش می‌ایستاد و به او رهنمود می‌داد که هر گام از مراحل دوخت یک پوشاک را چگونه بردارد. حالا اگر دوست، آشنا و خانواده به او عکسی نشان بدهند و بخواهند، یکی مثل آن تصویر را برایشان بدوزد، از مربی خیاطی‌اش می‌پرسد که چه کند و با همان آموزش شفاهی، از سیر تا پیاز کار سردرمی‌آورد. همین چند وقت پیش هم، یک جلیقه و دامن دوخت. همان‌قدر که آرزو در هنر یادگیری کوشاست، خانواده پرتلاشی هم دارد که اهل کار و نان از بازوی خود خوردن‌اند. برادر آرزو خیاط است و یک صندلی از کارگاهی را در اختیار آرزو گذاشته‌اند تا او هم در کنارشان همکاری کند.  آرزو گاهی در کنار عمو و برادرش در کارگاه سوزن می‌زند، اما این روزها دارد به یادگیریِ حرفه‌ای که دوستش مقدمات سرمایه‌گذاری‌اش را می‌چیند، فکر می‌کند. آرزو خیاط کوچکی است رو به شکوفایی و گزینه انتخابی کسانی که خوش‌پوش‌اند.  پنج‌شنبه‌ها از ساعت سیزده تا هفده‌وسی دقیقه، نوروز بچه‌هایی‌ست که در نوبت‌های آموزشی خیاطی مربوط به خودشان خوش درخشیده‌اند؛ نوجوان‌هایی که آن‌قدر خیاط‌اند که کار به آن‌ها پیشنهاد می‌شود.  هنرجوهای خیاط‌کده، اجازه دارند که یک روز در هفته که همان پنج‌شنبه‌هاست، بیایند مدرسه و صفر تا صد برش و دوخت کار سفارش‌های خودشان را با چرخ خیاطی جوانکده انجام دهند. تهیه پارچه و تمام آنچه برای آماده‌کردن و دوختن لباس لازم است مثل زیپ و کش با خودشان است، مگر نخ و چرخ خیاطی. این روز آزاد به دخترها انگیزه بیشتری برای خودشکوفایی می‌دهد. برخلاف روزهای کاری هفته که جوانکده صبح‌رویش، تمام لوازم آموزش خیاطی را در اختیار دختران و زنان هنرآموز قرار می‌دهد، این روز، روزِ دخترانی است که بیشتر و عمیق‌تر به خیاطی فکر می‌کنند.  این کلاس، گلچینی از نوآموزهای برجسته‌ای است که در نوبت‌های مختلف آموزشی کارگاه ثبت‌نام کرده‌اند. شاید بشود اسمش را گذاشت، المپیاد خیاطی و جلسات هم‌افزایی که در آن ظرافت‌های کار را از همدیگر یاد می‌گیرند. رخدادهای دل‌انگیزی هم در میان بچه‌ها دیده می‌شود، مثلا آرزو برای مادرش مانتوی کتی دوخته است، برای خواهرش جلیقه و پیراهن. دوخت کیمونو هم یکی از هنرهای تازه اوست. آماده کردن یک لباس آبی بسیار زیبا دستاورد دیگرش است.

ایده پنج‌شنبه‌های آزاد را مربی خیاطی‌شان داده است. لباس‌هایی را که بچه‌ها در خیاط‌کده می‌دوزند، متعلق به خودشان نیست. آن‌ها از چرخ کارگاه، نخ، پارچه و محیط آن استفاده می‌کنند تا در برابر این آموزش رایگان، لباسی را که دوخته‌اند به خیاط‌کده بدهند. این تصمیم شاید خط حسرتی می‌گذاشت بر قلب آن‌هایی که جهان‌بینی لطیف‌تری داشتند. اولین تجربه‌های دوخت‌ودوز هر هنرجو، معمولا ارزش مادی و هنری کارهای بعدی‌اش را ندارد، اما برای مهارت‌جو، مثل انجام کاری که نشدنی است، معجزه‌آساست، مثلا هدی لباسی را که دوخته، در آغوش می‌کشد. اگر به زمین افتاده باشد، آن را برمی‌دارد و نوازش می‌کند. اگر جوانکده صبح‌رویش، لباس‌هایی را که بچه‌ها در حین کار آموزشی می‌دوزند، بدهد به دوزندگانشان تا از آنِ خودشان بشود، ممکن است که عده‌ای به نیت دوخت لباس، پایشان به خیاط‌کده باز شود، نه برای یادگرفتن یک هنر. اگر هیچ دستاورد مادی هم با خود به خانه نبرند، بی‌انگیزه می‌شوند.

فلسفه پنج‌شنبه‌های خیاطی برای این چاره‌جویی‌ها آغاز شد. این باعث می‌شود که بچه‌ها برای انجام دوخت‌های شخصی خود، روزی را پیدا کنند، در آن روز با آسودگی‌خاطر و به‌دور از دغدغه انجام تمرین‌های آموزشی برای حال و آینده حرفه‌ای خود، کارهای خوبی را انجام دهند. خوشحالی بچه‌ها در این روز، طوری ‌است که انگار آمده‌اند اردو. ‌در پنج‌شنبه‌های صبح‌رویش، چون دانش‌آموزها تعطیل‌اند، معمولا از وعده ناهار خبری نیست، از خانه غذا می‌آورند و در کنار هم به شادی سر می‌کنند. گاهی پنج‌شنبه‌ها غذا هست. در این روز، مربی‌شان کیفش را برمی‌دارد، کیف و لباس دخترهای جوان را می‌دهد دستشان که بروند سوی خانه خود، اما آن جماعت شش تا هفت‌نفره دخترها ول‌کن ماجرا نیستند. خیاط‌کده دارد به این فکر می‌کند که برای بچه‌هایی که تا تهش ایستادگی کردند و ماندند پای این هنر، این حق انتخاب را قائل شود که بتوانند یک یا چند اثر خود را بردارند و از آن خودشان بشود. بچه‌های پنج‌شنبه، رقابت سالمی هم بین هم‌کلاسی‌های شیفت خود راه انداخته‌اند؛ آن‌ها باعث می‌شوند که بقیه بیشتر تلاش کنند، مثلا کار سفارشی یا لباسی را که برای خود دوخته‌اند، به نمایش می‌گذارند و به این شیوه، همدیگر را ترغیب می‌کنند به کار ظریف‌تر و هنرمندانه‌تر. بچه‌ها خارج از ساعات آموزشی در پیام‌رسان‌ها از مربی خود سوالاتی می‌کنند و لباس می‌دوزند. سارا برای مادرش چیزهایی دوخته و خواهر کوچکش که پنج ساله است از صدقه‌سری هنر او، پالتوی آبی نصیبش شده. آرزو هم از برکت علاقه وافرش به خیاطی و دست تندش در دوختن، خوش‌پوش‌تر از آرزوی پیش از خیاطی است. به غیر از نجیبه، دو تا از دخترهای دیگر هم که به سن قانونی کار کردن رسیده‌اند، چرخ خیاطی را به صدا درمی‌آورند. خوبی‌اش این است که کاری را که دوست دارند، می‌آموزند و درآمدشان از آن است.

کار فقط وسیله امرار معاش نیست. آینده‌ مهربان‌تر برای فرزندانی است که ناچار نیستند از سر نداری زیر بار مشاغل کاذب بروند. یک روز کارگاه هم به آموزش زنان جوان و میانسال اختصاص دارد. این گروه که با نام خیاطی مادران شناخته می‌شوند، این  فرصت را دارند که در یکی از سه نوبت آموزشی کارگاه که مخصوص بزرگسالان است، شرکت کنند. یکی از مادرهای خیاط هم که یک روز بلد نبود حتی چرخ نخ کند، حالا لباس فاخری دوخته که قوم شوهر نمی‌پذیرند که هنر اوست.

امتیاز شما به این مطلب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *