امروزه با شنیدن نام کودکانکار فورا به یاد باند و مافیا میافتیم و آنها را بچههایی بدون خانواده و مستقل تصور میکنیم در حالی که طبق آمار و پژوهشهای رسمی این بچهها دارای سرپرست قانونی هستند و صرفا مسئولیت نانآوری خانه را بر عهده دارند. در همین راستا دو پژوهشگر به نامهای جفری و لاهیری در سال 2002 ارتباط نظری بین کودک کار و تجارت را در قالب مقاله بررسی کردند. آنها نشان دادند تحریمهای تجاری ممکن است درواقع کار کودکان را افزایش دهد و نه کاهش. محققان تصور میکنند در یک کشور کمدرآمد کالاهای تولیدشدهای وجود دارد که با مهارت پایین ساخته شدهاند. در کشوری که دارای مزیت نسبی است و در آن کالا صادر میشود این بخشِ فاقدِ مهارت در اقتصاد نیز محلِ کارِ کودکان محسوب میشود.
بنابراین تحریم تجاری بر بخش فاقد مهارت و درنتیجه کودکان کار تأثیر میگذارد. در نگاه اول بهنظر میرسد که این تحریمها باعث کاهش تقاضا برای چنین کالاهایی، یعنی کالاهایی که با مهارت پایین ساخته میشوند، میشود و درنهایت به کاهش کار کودکان در این بخش منجر میگردد، اما تحریم تجارت میتواند اثرات دیگری نیز داشته باشد، مانند کاهش ارزش شهریۀ حضور در مدرسه که دسترسی به اعتبار را محدود میکند و همین امر بهنوبۀ خود میتواند باعث کاهش سرمایهگذاری در حوزۀ آموزش شود.
عصر اطلاعات و سیاهچالهها
کاستلز در پژوهش مشهور خود تحت عنوان «عصر اطلاعات» با استفاده از مطالعات و شواهد تجربی فراوان در مقیاس جهانی به تجزیهوتحلیل چگونگی تجدید ساختار سرمایهداری جهانی و شکلگیری سرمایهداری اطلاعاتی و تأثیرات منفی این تجدید ساختار پرداخته است. برحسب نظریۀ کاستلز، یکی از تأثیرات منفی تجدید ساختار سرمایهداری جهانی و شکلگیری «جامعۀ شبکهای» پیدایش فرایند «تمایز و حذف اجتماعی» و «سیاهچالههای جهان چهارم» در مقیاس جهانی، کشوری، منطقهای، و محلی است.
کاستلز معتقد است از اواخر دهۀ 1960 به بعد با انقلاب تکنولوژیکی اطلاعات و گذار از سرمایهداری صنعتی و جوامع دولتسالار به سرمایهداری اطلاعاتی و جوامع شبکهای، تحولاتی در مناسبات اقتصادی جهانی بهوجود آمده است که با ضعف دولت ـ ملت و دولت رفاهی، دگرگونی در ساخت خانوادۀ هستهای کلاسیک، پیدایش اشکال جدید فقر و حاشیهنشینی، و «جغرافیای حذف اجتماعی ـ سرزمینی» در مناطق مختلف جهان همراه بوده است. وی مجموعۀ فرایندهای بهوجودآورندۀ تمایز حذف اجتماعی را به دگرگونی در دو قلمرو حوزۀ روابط توزیع ـ مصرف و مناسبات تولید میداند. نابرابری، قطبی شدن، فقر، و بینوایی همگی به حوزۀ روابط توزیع ـ مصرف یا سطوح متفاوت کسب ثروت، که با تلاش جمعی تولید میشود، ارتباط دارد. ازسوی دیگر فردی شدن کار، استثمار مفرط کارگران، حذف اجتماعی، و پیوند منحط از ویژگیهای فرایند مناسبات تولیدی است. کاستلز توضیح میدهد که مهمترین مسئلۀ نیروی کار در عصر اطلاعات نه پایان کار بلکه شرایط کارگران است.
استثمار مفرط
ازنظر کاستلز، نابرابری به کسب نابرابر ثروت ازسوی افراد و گروههای اجتماعی مختلف اشاره دارد. قطبی شدنْ فرایند خاص نابرابری است و زمانی رخ میدهد که در دو سوی طیف، توزیع درآمد یا ثروت سریعتر از بخش میانی این طیف رشد کند. بدینترتیب میانۀ طیف توزیع ثروت کوچکشده و تفاوتهای اجتماعی بینجمعیتی، که در دو سوی طیف قرار دارند، تشدید میشود.
فقر معیاری است که تعریفی نهادینه دارد و به سطحی از منابع مربوط میشود که پایینتر از آن دسترسی به استانداردهای زندگی، که حداقل زندگی معمولی در یک جامعۀ معیّن و زمان معیّن محسوب میشود، میسر نباشد. بینوایی به پدیدهای اشاره دارد که آمارگران اجتماعی «فقرمفرط» مینامند؛ یعنی پایینترین سطح توزیع درآمدها ـ داراییها یا به گفتۀ برخی کارشناسان، «محرومیت» که مجموعۀ گستردهای از محرومیتهای اقتصادی و اجتماعی را دربر میگیرد.
منظور کاستلز از استثمار مفرط مجموعۀ شرایط و ترتیبات کاری است که به سرمایه اجازه میدهد تا بهطور منظم پرداخت ـ تخصیص را بهتأخیر اندازد و یا نسبتبه مقررات (رویۀ معمول در یک بازار کار رسمی معیّن و در زمان و مکان معیّن) شرایط خشنتری را بر گروه معیّنی از کارگران تحمیل کند.
این واژه به نابرابری علیه مهاجران، اقلیتها، زنان، جوانان، کودکان، یا دیگر گروههای کارگرانی اشاره دارد که مورد تبعیض قرار میگیرند و نهادهای ناظر آن را مجاز میشمارند و یا در آن باره رواداری نشان میدهند. یکی از روندهای معناداری که در این زمینه وجود دارد رواج مجدد کودکان کار در سرتاسر جهان و در شرایط استثمار مفرط، بیدفاعی، و سوءاستفاده است.
مهاجرت، حاشیهنشینی
فروپاشی جوامع سنتی در سرتاسر جهان است که کودکان را به کام مناطق فقیرنشین ابرشهرهای سرزمینهای بیحفاظ میکشاند. این موارد شامل مهاجرت و کوچ اجباری کودکان بههمراه خانوادههای خود به مناطق و کشورهای دیگر نیز میشود که خود باعث ازبین رفتن نظام حمایتی و نظام پدرسالاری سنتی شده است.
حذف اجتماعی
از دیگر عناصر تحلیلی کاستلز مفهوم «حذف اجتماعی» است. حذف اجتماعی یک فرایند است، نه یک وضعیت. بنابراین مرزهای آن تغییر میکند و در زمانهای مختلف بسته به تحصیلات، ویژگیهای جمعیتی، تبعیض اجتماعی، رویههای کاری، و سیاستهای عملی، یعنی چه افرادی در شمول اجتماعی قرار بگیرند و چه کسانی از آن حذف شوند، ممکن است تفاوت کند.
علاوهبر آن، اگرچه نبود کار منظم بهعنوان منبع درآمد درنهایت سازوکار اصلی حذف اجتماعی است، اینکه افراد و گروهها چرا و چگونه برای تأمین نیازهای خود با دشواری ـ عدم امکان و فرصت ساختاری ـ روبهرو میشوند به طیف گستردهای از گونههای مختلف تنگدستی بستگی دارد. همچنین کاستلز معتقد است فرایند حذف اجتماعی در جامعۀ شبکهای با مردم و سرزمینها ارتباط دارد، بهگونهای که در برخی شرایط بعضی از کشورها، مناطق، شهرها، یا محلهها بهکلی حذف میشوند و کل یا بیشتر جمعیت خود را نیز به اینسو میکشانند.
بنابراین تحولات نهادینی که در جریان تجدید ساختار اقتصاد جهانی در حوزۀ اقتصاد سیاسی جوامع امروزی رخ داده است باعث شکلگیری فرایند حذف اجتماعی شده است که بر روابط قدرت و استثمار مبتنی است و در سطوح میانی و خُرد برحسب متغیرهای اجتماعی، مانند جنسیت و سن، بهگونهای متفاوت عمل میکند، بهنحویکه دراثر این فرایند، ضعیفترین گروهها بهلحاظ سن و جنس دچار استثمار و حذفشدگی مضاعف میشوند که مصداق چنین امری کار کودکان و استثمار و بهرهکشی از آنها در اشکال مختلف است.
مطالعات کاستلز نشان میدهد پیوند ناقص و مناسبات اقتصادی نابرابر کشورهای جهان سوم و درحالتوسعه با اقتصاد جهانی ازطریق برنامههای تعدیل ساختاری تغییراتِ اجتماعیِ گستردهای را در این جوامع بهوجود آورده است که در بسیاری از این کشورها با ضعف دولت ـ ملت و بهویژه تضعیف و زوال تدریجی دولت رفاه، تغییر در اقتصاد معیشتی، و گسترش بخش غیررسمی اقتصاد توأم بوده است.
این تحولات نهادین در حوزۀ اقتصاد سیاسی به تقویت فقر، نابرابری، بینوایی، فردی شدن کار، استثمار مفرط فقرا، زنان و کودکان، حذف اجتماعی، و شکلگیری اقتصاد جنایی در اینگونه جوامع منجر شده است. دگرگونی مناسبات خانوادههای اقشار و طبقات پایین با اقتصاد سیاسی و نظامِ قشربندیِ اجتماعی الگوی اقتصاد خانواده و، بهتبع آن، ساخت سنتی و الگوی روابط کارکردی خانوادههای اقشار و طبقات پایین جامعه را دگرگون کرده است. همچنین زمینههای بیشترِ کارِ زنان و کودکان در بخش اقتصاد غیررسمی و استثمار آنها را فراهم آورده و باعث ظهور «جهان چهارم» در مقیاس جهانی، منطقهای، و محلهای شده است.
ازنظر کاستلز، جامعۀ شبکهای خود را میبلعد، زیرا چندان کودکان خود را تباه و نابود میکند که معنای تداوم حیات دربین نسلها ازبین میرود و بدینترتیب آیندهای میسازد که در آن از شفقتِ نوعِ بشر خبری نیست که کاستلز از آن با عنوان سیاهچالهها یاد میکند.
کارکرد سیاهچالههای جهان چهارم این است که حاشیهراندهشدهها را در خود جذب میکند و در عین حال، به بازتولید حذف اجتماعی کمک میکند. این سیاهچالهها، در عین حال که اغلب با یکدیگر ارتباط دارند، بهلحاظ اجتماعی ـ فرهنگی هیچ ارتباطی با جریان اصلی جامعه ندارند.
این مناطق بهلحاظ اقتصادی با بازارهای خاص، مانند اقتصاد جنایی، و بهلحاظ اداری با مراکزی مانند پلیس و تأمین اجتماعی، که برای مهار آنها تأسیس شدهاند، در ارتباطاند. جهان چهارم از دل سیاهچالههای متعدد حذف اجتماعی در سرتاسر جهان پدیدار شده است.
جهان چهارم مناطق وسیعی از کرۀ زمین، مانند کشورهای آفریقایی زیر خط صحرا و مناطق فقرزدۀ آمریکای لاتین و آسیا را شامل میشود، اما این جهان را تقریباً در هر کشور و در هر شهری در این جغرافیای حذف اجتماعی نیز میتوان دید. این جهان از محلههای فقیرنشین شهرهای آمریکا، برونبومیهای اسپانیایی، یا انبوهی از جوانان بیکار حومههای فرانسوی در شمال آفریقا، محلههای بوسیای ژاپن، و زاغههای ابرشهرهای آسیا تشکیل میشود. ساکنان جهان چهارم را میلیونها بیخانمان، زندانی، بزهکار، روسپی، قسیالقلب، بدنام، بیمار، و بیسواد تشکیل میدهند.
آنان در برخی مناطق در اکثریتاند و در برخی دیگر در اقلیت قرار دارند و در برخی شرایط بهتر، اقلیت کوچکی را تشکیل میدهند، اما شمار آنها در همهجا رو به فزونی است و حضور آنان هر روز نمایانتر میشود، زیرا جریان کنونی سرمایهداری اطلاعاتی و فروپاشی سیاسی دولتهای رفاهی باعث تشدید حذف اجتماعی میشود.
شکل شماره (۲) نمودار مدل نظری سیاهچالهها
کاستلز معتقد است بین منطق بازار نامحدود در اقتصاد جهانی شبکهای، که تکنولوژیهای پیشرفتۀ اطلاعاتی آن را تقویت میکنند، و پدیدۀ کودکان کار پیوندی ساختاری وجود دارد.
درواقع در حوزۀ توسعۀ اقتصادی اغلب با این دیدگاه کارشناسان مواجه میشویم که گسترش کارکودکان را بهعنوان واکنش منطقی بازار میپذیرد، که در شرایط خاص منفعتی نصیب کشورها و خانوادهها میکند، و آن را تأیید میکند.
همچنین به هر دو مجموعۀ عوامل عرضه و تقاضا باید فروپاشی دولتها و جوامع و ریشهکن شدن گستردۀ جمعیتها بهسبب جنگ، قحطی، بیمارهای همهگیر، و راهزنی را بهعنوان سرچشمههای بهرهکشی مفرط حذف و نابودی کودکان اضافه کنیم. ازطرفی نیز بیسوادی به بیکاری، فقر و نهایتاً محرومیت اجتماعی منجر میشد.
منابع:
احمدی، کامیل، (1400)، ردپای استثمار در جهان کودکی، انتشارات آوی بوف.
انجمن حمایت از حقوق کودکان و نوجوانان، یغمای کودکی (1398).
امینی، یوسف و امینی، محمد. (1390). بررسی تأثیر پدیده طلاق بر سلامت روانی و عزت نفس دانشآموزان پسر مقطع راهنمایی در شهرستان بوکان.
ایمانزاده، علی و علیپور، سریه. (1398). تجربه زیسته کودکان کار شهر تبریز از احساس تنهایی. مطالعات و تحقیقات اجتماعی ایران، 8 (2)،279‑304.
ایمانی، نفیسه؛ نرسیسیانس، ایملیا (1390). مطالعه انسانشناسانه پدیده کودکان کار خیابانی در شهر کرج. مسائل اجتماعی ایران، 3 (1)، 7‑32.
بخشنده، مجتبی و نیکپور قنواتی، لیلا. (1395). سنگ فرش هر خیابان از طلا نیست. تهران: جامعهشناسان.
تن، الکسیس اس. (1388). نظریهها و پژوهشهای ارتباطجمعی (ترجمۀ نعیم بدیعی). تهران: انتشارات همشهری.
تولایی، حسین؛ رفیعی، حسن و بیگلریان، اکبر. (1388). رابطه کار کودک با توسعه انسانی در کشورهای توسعهنیافته و درحالتوسعه، رفاه اجتماعی، 9 (35)، 301‑336.
جیمز، آلیسون؛ جنکس، کریس و پروت، آلن. (1383). جامعهشناسی دوران کودکی (نظریهپردازی درباره دوران کودکی) (ترجمۀ علیرضا کرمانی و علیرضا ابراهیمآبادی). تهران: ثالث.
حسینی، سید حسن. (1383). وضعیت کودکان کار و خیابان در ایران. فصلنامه رفاه اجتماعی، 5 (19)، 155-173.
زنجانی، حبیبالله. (1380). مهاجرت. تهران: سمت.
عربمازایار یزدی، علی. (1398). اقتصاد غیررسمی و نابرابری در ایران در آسیبهای اجتماعی و نابرابری: دومین گزارش وضعیت اجتماعی ایران 1388‑1396. ج 2 (ص 495‑516)، تهران: آگاه.
عیوضی، غلامحسن (1388). سبک زندگی، تلویزیون و مصرف. فصلنامه فرهنگی ـ دفاعی زنان و خانواده. 5 (16)، 143‑167.
کورسارو، ویلیام ای. (1393). جامعهشناسی کودکی (ترجمۀ علیرضا کرمانی و مسعود رجبی اردشیری). تهران: ثالث.
لیتلجان و فاس. (1394). نظریههای ثابت. تهران: نشر وازرت امور خارجه.
نادری، صلاحالدین. (1393). جامعهشناسی مردممدار و آزمون نظریه کاستلز در عرصه کار کودکان (پژوهش عملی مشارکتی با کودکان افغان در مرکز دوستدار کودک مشتاق). گروه جامعهشناسی دانشکده ادبیات و علوم اجتماعی (دانشگاه باهنر کرمان به نقل از انجمن حمایت از حقوق کودکان، 1398، ص 88).
کاستلز، امانوئل (1380). اقتصاد، فرهنگ، عصر ارتباطات، پایان هزاره (ترجمۀ افشین خاکباز و احمد علیقلیان). جلد سوم، تهران: طرح نو.
لاهیری، طاهر. (2002). بررسی اقتصاد ایران. تهران: آریانا قلم.
کلانتری، صمد و کیانی، مژده. (1385). بررسی تطبیقی کار کودکان در کشوهای پیشرفته و جهان رو به توسعه. اطلاعات سیاسی اقتصادی، 231 232 (آذر و دی ماه)، ص 282 295.
منابع لاتین:
ILO. (2017). Global estimates of child labour: Results and trends, 2012-2016. Geneva: International Labour Organization Geneva.
Unicef. (2002). innocenti digest: Child domestic work.
O’Driscoll, D. (2017). Overview of child labour in the artisanal and small-scale mining sector in Asia and Africa. K4D Helpdesk Report. Brighton, UK: Institute of Development Studies
Ventis, L. (1995). The relationship Between religious and mental health. Journal of Social Issues, 15, 33‑44
Cantor, M. (1979). Neighbors and friens: An overlooked resource in the informal support system. Research on agina, 1, 434‑463.
Thoits, P. (1982). Conceptual, methodological and theoretical problems in studying social support as a buffer against life stress. Journal of health and Social Behaviors, 23(2),145‑159
Grooter, Chiritia and Ravi, Kanbur. (1995). Child Labour: Economic Perspective. International Labour Review, 134 (2), 187‑203.
Mendevich, Elias. (1979). Child Labour. International Labour Review, 118 (5).