اشتراک گذاری

جابزی مدرسه سیار بچه‌های کار

 مدتی پس از شروع کار صبح‌رویش دوست داشتنی‌مان متوجه شدیم؛بسیاری از کودکانی که در کارگاه‌های زیرزمینی، مترو یا سرچهارراه‌ها کار می‌کنند نمی‌توانند(یا برای خود و خانواده‌شان اولویت نیست) تا برای ساعاتی کار کردن و پول درآوردن را رها کنند و به مدرسه‌ بیایند. البته اینکه بسیاری از آنان محل زندگی‌شان از دروازه‌غار دور است هم بی‌تاثیر نبوده. چی می‌شد کرد؟ رهایشان کنیم؟ نه! صبح‌رویش برای حل این مسئله یک ایده ناب داشت؟ نمی‌توانند بیایند مدرسه؟! اشکالی ندارد ما مدرسه را پیش آن‌ها می‌بریم. جابزی اینگونه متولد شد. نام جابزی برگرفته از شعار « جایی برای بازی، جایی برای زندگی» است. احتمالا او را دیده‌اید! مینی‌بوسی با رنگ زرد، لپ‌های گل‌انداخته و چشمانی سبز و پر از شوق زندگی که یک جایی در خیابان پارک کرده و یک‌ عده کودک را در دل خودش جای داده است. تا بازی کنند، درس‌ بخوانند و یاد بگیرند. شاید او را وقتی دیده باشید که ایستاده و از دور مربی‌هایش را تماشا می‌کند که چگونه به بچه‌های کار عشق و دانایی هدیه می‌دهند. البته این را هم بدانید که جابزی از همان اول  این شکل و شمایل جالب و دوست‌داشتنی را نداشت. در ابتدا کار بسیار سخت بود و با هر چیزی که می‌توانستیم (ماشین، موتور، وانت و..) خودمان را به بچه‌ها می‌رساندیم تا اینکه یکی از حامیان مدرسه مینی‌بوسی را برای این موضوع به ما هدیه داد. چند باری که در محل حاضر شدیم، فهمیدیم؛ بچه‌ها هر مینی‌بوسی که می‌بینند برایشان تداعی کننده «طرح‌ جمع‌آوری کودکان‌کار» است. می‌ترسند نزدیکش بروند، مبادا دستگیر شوند. حتی جابزی هم از این قاعده مستثنی نبود.

برای طراحی چهره جابزی ابتدا از بچه‌ها کمک گرفتیم. از آن‌ها خواستیم تا در نقاشی‌هایشان‌ تصویر کسی یا چیزی را بکشند که قرار است به آن‌ها کمک کند تا درس بخوانند، بازی کنند و به کمک اون پیشرفت کنند. به ما بگویند جابزی از نظر آن‌ها چه شخصیتی دارد و چه شکلی است. چند ویژگی مشترک از نقاشی‌های بچه‌ها دریافت کردیم: چشمانی درشت و رنگ سبز و زرد. سفارشی که به طراحمان دادیم شامل ویژگی‌هایی بود که بچه‌ها در نقاشی‌هایشان به ما نشان دادند! شکل و شمایل امروزی جابزی، حاصل ایده‌پردازی خود بچه‌ها است.

جابزی اکنون هویتی پیدا کرده است که در ابتدای کار هیچ تصوری از آن نداشتیم. جابزی دقیقاً چیست؟ آیا جابزی فقط مینی‌بوس است؟ همین تکه آهن پاره‌ای که رویش نقاشی و درونش تجهیز شده؟ چرا وقتی به دلایل مختلف بدون ماشین و با تاکسی خود را به بچه‌ها می‌رسانیم ذره‌ای از شور استقبالشان کم نمی‌شود؟ آیا هویت جابزی به مربیان آن است؟ در طول این چهار سال فعالیت جابزی، همواره مربیان آمده‌اند و رفته‌اند، اما ما بچه‌هایی را داریم که در عین این چهار سال هم‌چنان در کنار جابزی هستند و با همة این عزیزان آموزش را ادامه داده‌اند! آیا به خدماتی است که کودکان دریافت می‌کند؟ قطعاً خیر… چرا که گاه خدمتی مهم مثل میان‌وعده‌ها و خوراکی‌ها‌ تأمین نبوده است. به آموزش است؟ باز هم خیر… ما در تمامی ایستگاه‌هایمان آموزش مستقیم نداریم! و انتخاب برنامه‌های اجرایی بسیار پیچیده است. جابزی کاملاً به مثابه یک «مدرسه سیار» در ذهن کودکان کار جای باز کرده است. مدرسه‌ای که با دل و جان در کنار بچه‌هاست و هر آموزشی را که کودک به آن نیاز دارد با ساده‌ترین و خلاقانه‌ترین و جذاب‌ترین شکل ممکن در اختیارشان قرار می‌دهد. جابزی برای بچه‌ها محل خنکی در تابستان و پایگاه گرمی در زمستان‌هاست. مکانی امن و به دور از قضاوت و قابل اعتماد که همواره آغوشش به روی هر کسی که او را انتخاب می‌کند باز است. جابزی امکاناتی دارد که شاید جمع شدن تمامی‌ آن‌ها در یک کلاس درس ساده نباشد. سیستم لوله‌کشی برای استفاده از آب در مواقع ضروری، تلویزیون، سیستم گرمایشی و سرمایشی مطلوب، یخچال، کتابخانه و کمدهای مخصوص ابزار مورد نیاز، امکاناتی است که برای کودکان جذاب بوده و آسایش را برایشان به ارمغان می‌آورد. فضاسازی‌ غنی که هر جز آن ایده‌ای جالب و نو را دنبال می‌کند و محتوا، پیام انگیزشی و آموزشی مخصوص به خود دارد. مثلاً در یکی از فصل‌ها فضاسازی درون جابزی مربوط به قصه «شازده کوچولو» نوشته آنتوان دوسنت اگزوپری بود که در ذهن بچه‌ها بسیار جالب و پرسش‌انگیز دیده می‌شد. جابزی کارنامه قابل ارائه‌ای دارد. او همواره در حال بازیابی و بازسازی خود بوده است و گویی این روند هرگز قرار نیست بایستد. جابزی الگوی مشابه‌ای در ایران ندارد و مدام با آزمودن و درس گرفتن پیش رفته است. تقریبا‍‍ً یک سال پس از شروع به کار خود، متوجه شدیم با توجه به سیار بودن جابزی، هر آن باید خود را آماده کنیم تا ماجرایی یا اتفاقی، روند حرکت ما را دستخوش تغییر کند. روتین شدن برنامه‌ها، پایان کار جابزی است. به همین سبب برنامه‌ها باید بی‌نهایت منعطف و جذاب باشند. از سویی دیگر این را دانستیم که کودک سر چهارراه الزامی برای کار کردن دارد و در جابزی بودن برای او به منزله رها کردن ساعت کاری و به تبع آن از دست دادن درآمد است. پس باید این برنامه‌ها جایگزینی هم‌ارزش برای درآمد او باشد تا بتوانیم او را همراه خود کنیم. پروسه انتخاب یک برنامه در جابزی در عین سادگی، بسیار طولانی است. انتخاب برنامه منوط به علاقه و نیاز کودک است. این علاقه و نیاز با تیپ‌شناسی شخصیتی هر ایستگاه به دست می‌آید. هر ایستگاه تعداد متغیری دانش‌آموز با بازه سنی مختلف و جنسیت متفاوتی دارد. این یعنی برنامه‌ای که برای بیست‌وپنج کودک دختر و پسر در بازه سنی ۶ تا ۱۲ سال نوشته می‌شود با برنامه‌ای که برای ۱۰ کودک دختر و پسر در بازه سنی ۱۲ تا ۱۶ سال نوشته می‌شود باید متفاوت باشد. هم‌اکنون ما هشت ایستگاه فعال داریم. به عنوان مثال ایستگاه چهارراه سرو به طور میانگین ۱۲ دانش‌آموز پسر در بازه سنی ۸ تا ۱۶ سال دارد. این بچه‌ها به فوتبال و نقاشی علاقه زیادی نشان می‌دهند و از یادگیری مهارت جدید استقبال می‌کنند. تقریبا‍‍ً بیشتر این آن‌ها در یک محل زندگی می‌کنند و با هم به اصطلاح بچه‌محل و دوست هستند. تمامی این اطلاعات به ما کمک می‌کند تا سیر برنامه‌ریزی در این ایستگاه را به سمت و سویی ببریم که حداکثر همدلی و همراهی را از بچه‌ها بگیریم. برنامه‌های جابزی به صورت طرح درس نوشته می‌شود و مبناهای فلسفی و روانشناختی دارد. در ابتدا این طرح درس‌ها مختص یک ایستگاه نوشته می‌شود و پس از گرفتن نتیجه، در ایستگاه‌هایی که امکان اجرا دارد، به نحو کامل یا با اندکی تغییر اجرا می‌شود. عناوین برخی از طرح‌درس‌های جابزی این است: طرح «پیکسل»، پروژه «مهارتی»، طرح «نوبل»، «قدم‌قدم»، طرح «ماز» و… . سه نمونه اول را به اختصار توضیح می‌دهیم تا روشن شود روند تولد یک ایده در جابزی و برنامه‌ریزی برای تحقق آن چطور پیش می‌رود… .

طرح پیکسل

در یک شب یلدا برای بچه‌های ایستگا‌ه «سَرو» کاپشن‌هایی را در نظر گرفته بودیم. تعداد کاپشن‌ها کافی نبود و ما از بچه‌ها خواستیم تا تعداد موجود را بر مبنای اندازه خود دریافت کنند و بقیه بچه‌ها سایز خود را به مربی بگویند که یادداشت کند و برایشان تهیه کنیم. اما رفتارهایی که دیدیم احساس کردیم که باید روی برنامه تقویت عزت‌نفس بچه‌ها عمیق‌تر کار کنیم. پرسش اصلی این بود که: «چرا در طی یک سال اخیر با تثبیت حداقلی مفاهیم در بین کودکان‌کار روبه رو نشده‌ایم؟» این موتور محرکة طرح پیسکل شد. پس از جلسات متعدد و بررسی ابعاد این مسأله از زوایای مختلف به این نتیجه رسیدیم که عزت‌نفس چیزی نیست که یک شبه حاصل شود و نیاز به نهادینه کردن دارد. از طرفی نیز نهادینه کردن چیزی نیازمند تمرین و زمان گذاشتن است. کودک عزتمند دست خود را دیگر دراز نمی‌کند و از این مهم‌تر می‌تواند او را از آسیب‌های اجتماعی مصون نگاه دارد. حفظ و دریافت ارزش درونی سبب می‌گردد تا فرد نسبت به خود حس بهتری داشته باشد. یکی از ابتدایی‌ترین کارهایی که می‌شود در این خصوص انجام داد؛ مهارت‌افزایی است. به این دلیل که؛ هرقدر توانمندی‌های عملی و ذهنی فرد بیشتر باشد، او نسبت به وجودش حس بهتری دارد و برای خود ارزش بیشتری قائل است.  هدف کلی‌مان مهارت‌افزایی بود اما اهداف دیگری نیز مانند تقویت عزت­نفس، مهارت­های پولساز و فنی، آگاهی از خصوصیات فردی و شناخت نقاط ضعف و قوت، مهارت گفتگو و همدلی کردن و همکاری را هم پوشش می‌داد. روشی که در این طرح از آن استفاده شد، سه روش نقلی(نمایش و  قصه)، عقلی (فبک و گفت­­وگو) و تجربی (مهارت،خلاقیت و بازی) بود.  صلح و دوستی را سرلوحه این طرح می‌دانستیم و در سه حوزه این صلح را جاری کردیم: خود (خودآگاهی و پذیرش)، دیگران (همدلی، گفتگوی سالم، جرأت­مندی) و طبیعت (حساسیت نسبت به طبیعت، خود را جزئی از کل جهان دیدن و تفکیک زباله).

آن‌ها براساس توانمندی و کارایی، توسط مربی گروه‌بندی ­شدند. فعالیت‌ها به صورت اردوگونه­ است که در ازای کسب مهارت پیکسل­های اصلی و مکمل به صورت گروهی و فردی دریافت می­شود. یعنی بچه­ها در فضای آموزش­های عملی و تجربی، به صورت نامحسوس و در جریان موقعیت­های کنترل شده، اهداف فرعی طرح را آموزش می­بینند. هر پیکسل پس از دریافت، روی جدولی که برای هر گروه تعیین شده است؛ نصب می­شود. پیکسل­ها که وجه تسمیه نام این مدل آموزشی نیز است؛ به سه گروهِ  «جابزی­یار»، «اصلی» و «فرعی» تقسیم می­شوند. پیکسل جابزی­یار را، هر فرد که وارد طرح می­شود، دریافت می­کند و به نوعی تداعی کننده­ عضویت در گروه جابزی با یک عهد مشترک است. این پیکسل در جلسه اول به همه­ی شرکت‌کنندگان این طرح، بدون محدودیت داده می­شود. پیکسل­های اصلی به گروه داده می­شود و نماد دریافت آموزش آن موضوع، توسط گروه است. پیکسل­ها محدود هستند و از هر کدام یک عدد به هر گروه داده می­شود. پیکسل­های فرعی با هدف نهادینه شدن آن باور یا مهارت، در وجود کودکان طراحی شده است و هر فرد می‌تواند برای گروه خود کسب کند. در جهت نهادینه شدن نیاز است که این باورها بارها تکرار شود. بنابراین هر فرد می­تواند تا ۱۰ عدد پیکسل “همیار” را دریافت کند. مهارت‌هایی که در فاز اول این طرح به آن رسیدیم شامل «صندلی سبز»، «آشپزی»، «کمک‌های اولیه»، «درختکاری» و «فوتبال» بود.

در صندلی سبز هر فرد خود را معرفی می‌کرد و در معرض نقد مثبت دیگران قرار می‌گرفت. در آشپزی، پخت چند نوع غذای ساده و جذاب را داشتیم و از بچه‌ها خواستیم تا در منزل برای پخت آن داوطلب شوند. برنامه ‌کمک‌های اولیه با اهدای کیف ساده کمک‌های اولیه همراه بود تا این برنامه فقط آموزش صرف نباشد و در صورت لزوم، بچه‌ها ابزار برای پیاده‌سازی و تجربه آموزش‌هایشان داشته باشند. جالب بود که بچه‌ها کیف‌هایشان را در لابه‌لای شمشادها پنهان کرده بودند تا اگر در چهارراه برایشان اتفاقی افتاد بتوانند استفاده کنند. دو هفته پس از این آموزش یکی از بچه‌ها توسط ماشینی آسیب می‌بیند و سه نفر از دوستانش برای پانسمان جراحاتش داوطلب شده بودند.  در برنامه برنامه درختکاری هر گروه یک نهال را به نام خود کاشت. دو نهال آلبالو و سیب در پارکی که نزدیک چهارراه بود کاشته شد و بچه‌ها لذت مراقبت از یک نهال را ماه‌ها چشیدند. فوتبال نیز یکی از علایق مهم بچه‌های این ایستگاه بود، اما معیار برد و باخت را تغییر دادیم. در این بازی تیم برنده تیمی نبود که تعداد گل‌های بیشتری داشت بلکه تیمی بود که بیشترین پاس‌کاری یا همدلی را در موقعیت‌های حساس انجام می‌داد. اگر بخواهم از نحوه امتیازگیری این طرح بنویسم، فعالیت آشپزی را مثال می‌زنم. در این آموزش، پیکسل آشپزباشی را گروهی و پیکسل‌های همیار برای همکاری، زمین‌یار برای تفکیک زباله و پیکسل بهداشت برای انجام بهداشتی روند فعالیت، به صورت فردی درنظر گرفته شده بود. در پایان کار، پیکسل‌های هر دو گروه شمارش ‌شد. تیمی که بیشترین تعداد پیکسل را داشت هدیه اصلی و تیم مقابل هدایای دیگری دریافت ‌کردند. این طرح پس از اجرای موفقیت‌آمیزش در این ایستگاه در چهار ایستگاه دیگر نیز با تغییراتی اجرا شد.

زندگی مدرن آن‌قدر انسان را در تب و تاب سرعت قرار می‌دهد که فرصت لذت بردن از مسیر زندگی، ناخودآگاه از انسان سلب می‌شود. چشیدن لذت یادگیری، پرهیز از شتاب برای رسیدن، تأمل، تعقل و درنگ در لحظه، نگاه از بالا و به صورت کلی به امور شخصی و… تمامی مواردی است که از انسان امروز گرفته شده است و از طرفی دیگر حس جاماندگی و کافی نبودن را القا می­کند. دانش‌آموزان آسیب این حس­های ناخوشایند را شاید بیشتر از بقیه تجربه کنند. چرا که از یک طرف همسو با این جریان شتاب­زدگی هستند و از سوی دیگر تفاوت خود را به عنوان کودک درجه دوم بودن نسبت به بچه‌های دیگر درک می‌کنند و دچار خودکم­بینی می‌شوند. ایده پروژه دقیقاً در همین نقطه کلید خورد. این ایده مخصوص ایستگاه­هایی است که نسبتاً کودکان ثابت دارند و ما این کودکان را دست­کم بیش از پنج جلسه پیاپی داریم. در این ایده ما لذت صبر و زحمت برای به سرانجام رسیدن یک فعالیت را دنبال می کنیم. بچه‌‌ها گام‌به‌گام حرکت کردن و منتظر مرحله بعد ماندن را می‌آموزند. به همین منظور چند فعالیت انتخاب شد: کار با چوب، بافتنی، گلدوزی، نقاشی. این‌ها فعالیت‌هایی نیست که یک شبه آموزش داده شوند یا یک شبه فرد صاحب این مهارت شود! بلکه نیاز به وقت گذاشتن و صبوری است. اما پس از یادگیری، لذتی که فرد تجربه می کند، قابل قیاس با هیچ لذتی نیست. در واقع یک مهارت، در طول بازه زمانی مشخص به صورت گام­به­گام طراحی شده و هر جلسه بخشی از آن آموزش داده می‌شود. برای هر کودک نیز نموداری جهت متوجه شدنش از این­که در کجای مسیر قرار دارد، رسم می­شود. بچه­های ایستگاه «دولت‌‌آباد» انتخاب شدند و مهارت گلدوزی برای دختران و کار با چوب برای پسران این ایستگاه، هر کدام برای چهار جلسه برنامه‌ریزی شد. کار با ابزار لذتی بود که خیلی از بچه‌ها تا آن زمان آن را تجربه نکرده بودند. پس از آموزش سرفصل‌ها گواهی پایان دوره داخلی به دانش‌آموزان داده شد. این برگه رنگی که نام بچه‌ها به عنوان هنرجو ذکر شده بود و امضای مربی و مدیر جابزی به عنوان متولیان در پای آن خورده بود، برای بچه‌ها بسیار هیجان‌انگیز بود.‌ در مرحله بعد برای دختران بافت شال‌گردن و پسران فاز دوم کار با چوب را پیش گرفتند. هر دانش‌آموز در جلسه بعد از بازخوردی که در پارک، منزل، کنار اقوام و… در حال بافتن گرفته بود، تعریف می‌کرد و این بازخورد دادن فضای جابزی را که به کارگاهی می‌مانست، بسیار دلچسب کرده بود. در نهایت آن بچه‌ها آن سال پاییز شال‌گردن خودشان را بافتند و روی آن با نخ‌های رنگی، گلدوزی کردند.

درایستگاه کوره وضعیت نقاشی بچه‌ها چندان تعریفی نداشت. این نکته را مربی وقتی دریافت که از بچه‌ها خواسته بود تا سفره هفت‌سین خود را نقاشی کنند؛ اما بچه‌ها همگی گفتند: «ما بلد نیستیم!» مربی از آن‌ها خواست تا خط‌خطی کنند و بهترین خط‌خطی عمر خود را انجام دهند. این یکی از شیرین‌ترین بازخوردی بود که مربی گرفته بود. این‌که بچه‌ها در خط‌خطی کردن نیز متفاوتند. مربی تمامی آن خط‌خطی‌ها را روی دیوار دفتر جابزی چسباند و با خود عهد کرد که بچه‌ها را از این فضای خط‌خطی بیرون بکشد! او سه ترم پروژة نقاشی برای این بچه‌ها با مداد و آبرنگ نگاشت و به اجرا درآورد. مایة مباهات است که کیفیت نقاشی بچه‌های این ایستگاه به طرز معناداری با پیشرفت مواجه شد و بچه‌ها با نگاه کردن به پیرامون خود، تقریباً می‌توانستند شبیه هر چیزی را نقاشی کنند. مربی در پایان ترم از بچه‌ها خواست تا نقاشی‌ای دلخواه را بکشند و آن‌ها را نیز جمع کرد و کنار خط‌خطی‌ها روی دیوار چسباند. این یکی‌ از بی‌نظیرترین قاب‌های اتاق جابزی است.

طرح نوبل

اگر تصور می‌کنید که کودکان جابزی آنقدر غرق آسیب هستند که تمرکز و توانمندی‌های کافی را ندارند؛ سخت در اشتباهید! پیش‌تر در این یادداشت خواندید که برنامه هر ایستگاه، مختص خود آن و متناسب با تیپ‌شناسی همان ایستگاه نوشته می‌شود. حال اگر ایستگاهی داشته باشیم که سطح شناختی و علمی آن بالاست و بچه‌های آن از شما مطالبه برنامه‌های پیچیده‌تر می‌کنند چه؟ بسیار هم خوب… مگر یک معلم چه می‌خواهد؟ بچه­های ایستگاه هروی همگی مشتاق یادگیری­های پیچیده هستند، آزمایشات علمی برایشان جذاب است، با اخلاق و مؤدب هستند. با جابزی همراهند و آموزش­های آن را دوست دارند. این طرح جزء طرح‌هایی بود که از ابتدا مختص یک ایستگاه نوشته شد. امید که در آینده بتوان آن را در ایستگاه‌های دیگر نیز پیاده کرد. طرح‌مان را «نوبل» می‌نامیم. در طرح نوبل، سه حوزه علوم تجربی با محوریت علوم زیستی، شیمی و فیزیک به صورت عملی درنظر گرفته شد. در حوزه زیست‌شناسی، تشریح قلب، ماهی، شش و پای مرغ گنجاده شد. در مباحث شیمی درست کردن چسب، ساخت آتش‌فشان و موشک پیش‌بینی شد و در بخش فیزیک عبور مداد از کیسه آب، میدان‌های مغناطیسی با استفاده از آهن‌ربا و باردار کردن اشیا پلاستیکی، ساخت باتری میوه‌ای و آموزشِ یافتن مرکز ثقل اجسام تخت، را در نظر گرفتیم. پیش از ورود به جلسات نوبل یک جلسه به نام «صفر» برگزار کردیم. هدف این بود که بچه­ها با دانشمندان این سه حوزه آشنا شوند و در مورد آن­ها به گفتگو بنشینند و تصویر آن‌ها را بشناسند. این قضیه می­تواند برای آن­ها انگیزه بخش باشد و نقش warmup را ایفا کند. برای مرحله اول اجرای این طرح یازده دانشمند (انیشتین، لاوازیه، پاستور، نوبل، مندلیف، ماری کوری، نیوتن، کوپرنیک گالیله، حسابی و هاوکینگ) از ادوار مختلف انتخاب کردیم تا توضیح کوتاهی از زندگی، شاخه‌ای که کار ‌کرده‌اند و دستاوردهایشان داده شود. روند اجرای این طرح بسیار مهم بود و این گونه اجرا شد که در هر پروژه، پس از سرانجام کار، یک کاغذ را در اختیار دانش‌آموزان قرار دادیم. این کاغذ کوچک، رنگی بود و بچه‌ها باید مشاهدات، دریافت‌ها، حس خود، آموزشی که دیدند و هر چیز را که دوست داشتند در آن پیاده می‌کردند و در محفظه­ای که شبیه مغز طراحی شده بود قرار می‌دادند. در پایان دوره آموزشی، بچه­ها دستاوردهای خود را درون محفظه‌ای که نمادی است از مغزشان، بیرون می­آورند و با تمامی آموخته­های خود مواجه می­شدند. این محفظه که بسان قلک است به صورت مکعب ساخته شد و عکس پرینت شدة مغز روی آن چسبانده و کنار آن نام دانش‌آموز نوشته شد. بنابراین ما  مغزِ نوید! مغزِ مرجان و… را به صورت ملموس داشتیم. هر جلسه از این طرح مانند بمب بود. بچه‌ها به شدت از خود اشتیاق نشان دادند و چُنان یک دانشمند کوچک مراحل فعالیت‌ها را طی می‌کردند. مثلا در اپیزود صفر طرح، بچه‌ها در جریان آشنایی با دانشمندان، گویی خودشان را می‌یافتند و هر کدام با یک دانشمند، احساس همزیستی می‌کرد. وقتی به نوبل رسیدیم و درمورد او و اختراع دینامیتش گفتیم، همه بچه‌ها تصمیم اخلاقی خود را گرفته بودند که هر طور شده به پیامد آزمایشات خود نیز فکر کنند. اجرای این اپیزود صفر، همزمان با اکران جهانی فیلم اوپنهایمر همراه بود و یکی از بچه‌ها فیلم را دیده بود و به آن اشاره کرد و آن را به عنوان نمونه‌ای دیگر از اینکه بشر باید به پیامد کارهای خود توجه کند، مثال زد. شاید به همین دلیل بود که در جلسه تشریح ماهی، وقتی به مغز ماهی رسیدیم، یکی از بچه‌ها گفت: «این الان خاطراتش توش هست؟ یا چون ما باز کردیم دیگه هیچ خاطره‌ای نداره؟» دانش‌آموز دیگری به حقوق حیوانات اشاره کرد و گفت: «چرا به خاطر یک آزمایش جان یک حیوان را گرفته‌اید؟» دلم می‌خواست در آن لحظه از اخلاق در علم حرف بزنم و بحث را در این حوزه ادامه دهیم؛ اما ترجیح دادم به جلسه‌ای دیگر موکول کنم و این کار هفته گذشته انجام شد (این متن در نیمه آذرماه ۱۴۰۲ نوشته شده است).  پس از اتمام کار، روند کار دانشمندان را مرور کردیم. طرح را توضیح دادیم و از بچه‌ها سوال کردیم به نظرتان چرا ما نام این طرح را نوبل گذاشتیم؟ از نوشتن این جملات به وجد می‌آیم، اما باید بگویم که بچه‌ها به درستی وجه تسمیه این طرح را پیدا کرده بودند. ما نام این طرح را نوبل نهادیم چون دوست داشتیم دانشمندان کوچک ما علاوه بر رشد در حوزه علوم تجربی در علوم انسانی و اخلاقیات نیز رشد کنند و هر گامی که در جهت پیشبرد علم برمی‌دارند، به پیامدها هم توجه کنند و وجه فلسفی و اخلاقی آن را نیز در نظر داشته‌ باشند؛ و البته اولین جایزه نوبل خود را دریافت کنند. تا باشد که در سال‌های بعد، جایزه اصلی را از آن خود کنند. اگر درمورد جلسه نهایی چیزی نگویم بی‌انصافی است! در جلسه آخر بچه‌ها قلک‌های خود را که نمادی از مغزشان بود باز کردند و اندوخته‌های ارزشمندشان را بیرون آوردند. سپس نوشته‌های خود را مرور کردند و کلی خندیدند. برخی دوست داشتند مفصل‌تر می‌نوشتند و برخی از نوشته‌های خود راضی نبودند، اما مربی از بچه‌ها خواست نوشته‌های خود را با نوشته‌های دیگران مقایسه کنند و ویژگی‌هایی را عنوان کنند. بچه‌ها این گزارشات را اعلام کردند:  «مینا فقط به کلمات کلیدی اشاره کرده»، «سهیل مراحل رو با شماره گذاری نوشته اما مصطفی با فلش نشون داده»، «سمیر با شکل توضیح داده»، «محمد خیلی مفصل نوشته!» یا «نازگل فقط به حس‌های خودش رجوع کرده بود» ! این گونه بود که بچه‌ها با انواع نت‌برداری نیز آشنا شدند. جلسه نهایی طرح نوبل با اهدای جوایز نوبل جهانی مصادف شده بود. دو تن از بچه‌ها ظاهراً دانشمندانی که این جوایز را دریافت کرده بودند را دنبال کرده بودند و برایشان بسیار هیجان‌انگیز بود که آن‌ها نیز همزمان با نوبل جهانی جایزه طرح نوبل خود را دریافت می‌کردند. به بچه‌ها گفته شد که ابتدایی‌ترین ابزار یک دانشمند چیست؟ ذره‌بین، میکروسکوپ، متر، دستکش، روپوش و…. پیشنهادات بچه‌ها بود. اما مربی گفت: «ابتدایی‌ترین ابزار یک دانشمند، مداد و دفترچه یادداشت است تا مشاهدات دقیق خود را یادداشت کند. امروز که شما در طی فعالیت‌های این ترم تبدیل به دانشمندان کوچک شدید، به ابزاری نیاز دارید تا مشاهدات اطراف خود را یادداشت کنید! به دنیای دانشمندان خوش آمدید » این نقطه پایان طرح نوبل بود.

بی‌جابزی

 یکی از اهداف این یادداشت این است که جابزی را به نحو واقعی معرفی کند. جابزی همواره خودش را با شرایط موجود؛ آسیب­شناسی،  بازیابی    و بازطراحی می­کند. سال گذشته شرایطی پیش‌آمد که امکان حضور تیم جابزی به همراه مینی‌بوس در کنار بچه­ها نبود. این عدم حضور مینی‌بوس جابزی درفصل سرما یعنی از دست دادن پایگاه گرم و امن برای بچه­ها و مربیان. پیش‌تر نیز پیش آمده بود که مینی‌بوس امکان حضور را نداشته باشد اما با انعطاف در برنامه­ها و موقتی بودن شرایط تیم توانسته بود، خودش را به خوبی وفق دهد. جابزی حدود سه ماه از مدرسه خارج نشد و این می­توانست ضربه بزرگی به روند آموزش و اعتماد بچه­ها بزند. ماحصل جلسات و بررسی­ها در اتاق فکر، طرح «بی­جابزی» با دو روش اجرایی متفاوت، شد. مهم‌ترین هدف این طرح از دست ندادن بچه­ها و بودن در کنارشان با توجه به شرایط به وجود آمده بود اما این همنشینی اگر با فعالیتی همراه نباشد به مرور رخوت و بی­انگیزگی ایجاد می­کند. از دیگر اهداف این طرح نگسستن پیوند مستمر آموزشی جابزی است. جابزی فرایند آموزشی منحصر به خود را دارد که اهداف خاصی را دنبال می­کند. وقفه در روندآموزش، آن را بی­اثر می­کرد و در این طرح به دنبال رفع این چالش بودیم.  ملموس بودن حضور غیرفیزیکی جابزی در مواقعی که امکان حضور فیزیکی­اش میسر نیست از دیگر اهداف این طرح بود. با توجه به تیپ­شناسی ایستگاه برای ایستگاه­های کوره، میدان صنعت، میدان سرو، میدان هروی و میدان هفت­حوض و پارک لاله  این طرح نوشته ­شد. ایستگاه لاله برای طرح بی­جابزی۱ (ماز) و بقیة ایستگاه­ها برای طرح بی­جابزی۲ (قدم قدم) انتخاب شدند. در نقشة ماز با توجه به این که محل زندگی بچه­های کوره نزدیک ایستگاه جابزی بود، و بچه­ها به یکدیگر دسترسی آسانی داشتند؛ صلاحدید تیم بدین صورت بود که لیدری امن و  نسبتاً آگاه برای بچه­ها انتخاب شود تا ابزار و راهنمایی­های لازم را در زمان نیاز در اختیار بچه­ها قرار دهد. دو نقشة جداگانة ماز طراحی شد. بچه­های این ایستگاه، پیش‌تر نیز دو گروه بودند و تیم‌ جابزی برای این بچه­ها دو مربی و دو فعالیت مختلف قرار داده بود. در این طرح نیز، نقشه ماز این دو گروه از یکدیگر متمایز در نظر گرفته شد. به هر فرد یک نقشه رنگی در ابعاد  A3 داده شد که در آن چهار ایستگاه طراحی و دیده می‌شد. روند فعالیت از آسان به سخت ادامه پیدا می‌کرد. فعالیت‌ها به گونه‌ای طراحی گردید که هر فرد فعالانه تبادلی مستقیم با محیط داشته باشد. فعالیت هر هفته باید همان هفته انجام شود و پس از انجام، لیدر نحوه عملکرد فرد را گزارش می‌دهد. برمبنای نحوه عملکرد هر ایستگاه برای بچه­های پیش از دبستان هر ایستگاه ،حداکثر دو پیکسل جابزی و برای بچه­های دبستان، هر ایستگاه حداکثر سه پیکسل جابزی می­تواند دریافت کند. مربی پس از یک هفته به دیدار بچه­ها می­رود و روند پیشرفت آن­ها را بررسی می­کند. او هر فعالیت را شخصاً با خود کودک چک می­کند و متناسب با درک کودک از انجام فعالیت، به هر ایستگاه او روی نقشه ماز، پیکسل جابزی را می­چسباند. در بی­جابزی ۲ (قدم قدم) مبنا، فعالیت بچه­هاست. پیستی طراحی شده است که هر فرد بر حسب فعالیتی که انجام می­دهد یک گام به پیش می­رود. درکنار این برنامه گردونة شانسی داریم که در هر هفته بچه­هایی که فعالیت را انجام داده­اند می­توانند آن را به حرکت درآورند. مربی هر جلسه متناسب با برنا­مه­ریزی خود به بچه­ها ابزار را می­دهد و بچه­ها یک هفته فرصت دارند که کار را آماده تحویل کنند. فعالیت‌های تصویری، خودآموز هستند و نیاز به مربی ندارد. در پیست مسابقه اتومبیل‌رانی طرح قدم‌به‌قدم، هر کودک شخصیت مورد نظر خود را انتخاب و بر روی پیست قرار می­دهد. پس از انجام هر فعالیت اجازه پیشروی را پیدا می­کند. به این ترتیب بعد از اتمام فعالیت و پیشرفت، اجازه گردش گردونه را پیدا می­کند. هدف از وجود گردونه شانس، فقط ایجاد حس انگیزه درکودک برای دنبال کردن فعالیت طرح است و مطلقاً جنبة پاداش‌دهی ندارد، چرا که محتویات آن تناسبی با فعالیت و پاداش ندارد. مثلاً پوچ، پازل، یک لطیفه و…

حضور مددکار اجتماعی در جابزی

فعالیت‌های جابزی فقط به چیزهایی که تا به اینجا گفتیم محدود نمی‌شود . در جابزی، بخش مددکاری اجتماعی، مانند دیگر مراکز صبح‌رویش فعال است. مددکار اجتماعی جابزی با دانش‌آموز مصاحبه و خانواده‌اش را غربالگری می‌کند. او در این غربالگری، روابط اعضای خانواده با یکدیگر را رصد می‌کند، شرایط شغلی و مالی خانواده را می‌سنجد، وجود آسیب را بررسی می‌کند و در صورت مشاهده، برایش طرح مداخله تنظیم می‌کند. برای مددکار اجتماعی جابزی به دلیل سیار بودن مدرسه، قطع نشدن ارتباط دانش‌آموز با جابزی بسیار مهم است و این موضوع با تماس‌های پیگیرانة ‌همدلانه دنبال می‌کند. او دانش‌آموزانی که نیاز به اقدامات درمانی دارد را به واحد بهداشت مدرسه معرفی می‌کند یا اگر نیاز به خدمات روانشناسانه دارند، به روانشناس ارجاع می‌دهد. از آن‌جا که مددکار اجتماعی جابزی، رابطة صمیمانه‌ای با دانش‌آموز و خانواده‌اش پیدا می‌کند و در جریان شخصی‌ترین مسائل خانواده قرار می‌گیرد؛ به کرات این را تجربه کرده‌است که پس از خداوند تنها پشتیبان و پایگاه امن آنان می‌شود. این نکته علاوه بر این که بار روانی بسیاری را بر دوش مددکار اجتماعی جابزی قرار می‌دهد؛ بسیار شیرین و دلچسب است. او وقتی در روند مداخله و حل مسائل دانش‌آموزی، کار را به سرانجام می‌رساند، یا بهبودی در زندگی آنان مشاهده می‌کند، نفس راحتی می‌کشد؛ گویی که هدیه‌ای ارزشمند را دریافت کرده است.

 

جشن‌ها و فعالیت‌های تفریحی جابزی

جابزی یک مدرسه سیار است. او جشن‌های خود را دارد (جشن آغاز سال تحصیلی، جشن یلدا، جشن تولد جابزی، جشن عید نوروز، روز مادر، پدر، و دختر و…)، بچه‌ها را به اردو می‌برد (کاخ نیاوران، باغ گیاهشناسی، شهربازی و…)، مانند یک مدرسه به روزه‌دارانش افطاری عرضه می‌کند و تمامی فعالیت‌هایی را که یک مدرسه ممکن است برای دانش‌آموزان خود داشته باشد، را به خوبی انجام می‌دهد. یکی از اتفاقات بزرگ جابزی، جشن تولد جابزی است. اولین سالی که این تصمیم را گرفتیم، تولد را در هر ایستگاه به صورت جداگانه برگزار کردیم؛ اما در سال‌های بعد، یک جشن واحد را تدارک دیدیم. در این جشن کودکان سراسر تهران از شمال تا جنوب، از شرق تا غرب، حتی خارج تهران مانند پردیس، کوره و ورامین که جابزی در کنارشان حاضر می‌شد، دعوت شدند. این امر هماهنگی عظیمی را می‌طلبید. برخی با هماهنگی اتوبوس‌ها، برخی با اسنپ، عده‌ای با مینی‌بوس جابزی و برخی نیز خودشان آمدند. این جشن از این جهت مهم بود که بچه‌های جابزی در بازه سنی ۶ تا ۱۸ سال باجنسیت مختلف و فرهنگ‌های متفاوت کنار یکدیگر قرار گرفتند و با هم آشنا شدند و وجود جابزی را جشن گرفتند.

 

امتیاز شما به این مطلب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *