ما یک سرود شاد برای بچهها میخواستیم، نه برای تبلیغات و برندینگمان. دوست داشتیم ترانهای در حیاط، سر صف، اردو، توی کلاس و وقت فراغت ورد زبان بچهها باشد که به آنها انگیزه بدهد؛ سرودی که سختخوان نباشد، هیجان مثبتی داشته باشد و تمام گروههای سنی آن را آسوده بخوانند؛ آن دسته از سرودهای مناسبتی و تشریفاتی که سنخیتی با نیازهای کودکانمان نداشتند، راضیمان نمیکرد.
دو سرود را بهطور همزمان (یکی با ریتم انگیزشی ساده و دیگری با ریتم تندتر) سفارش دادیم. بچهها را از پیش در مدرسه رصد کرده بودیم که ببینیم با اثر کدام خوانندهها و چه نوع آهنگهایی انگیزه بالاتری پیدا میکنند. یکی از یاران صبحرویش معلم دوران دانشآموزیاش را _که تجربه 25 ساله در نوشتن سرود داشت_ به صبحرویش پیشنهاد کرد. او گام، ریتم و کلمات سادهای را تعیین کرد و یاران مدرسه بر اساس این ویژگیها بریفی تنظیم کردند؛ بریفی که در آن مفاهیم انگیزشی الگوی رویش مدرسه وجود داشت؛ عباراتی چون ما خودمان آینده خودمان را میسازیم، یا در کنار هم با دست در دست هم گذاشتن، میتوانیم یک اتفاق خوب را رقم بزنیم و این خودمانیم که میتوانیم آیندهمان را تغییر بدهیم.
هنرمندی که زحمت نگارش سرود را کشیده بود، ابتدا خودش آن را اجرا کرد، بعد از آن، بچههایی به استودیو رفتند و سرود ضبط شد. خروجی یک سرود را در تولد هشتسالگی و دیگری را در تولد نهسالگی مدرسه شنیدیم و تماشا کردیم. وقتی بچهها در مدرسه و جشنهای بیرون از آن همخوانیاش میکنند، اشک در چشمهایشان جمع میشود، به هیجان میآیند، با کف و لبخند ارتباطشان را با این سرود نشان میدهند و مثل رشتهکوه به هم میپیوندند. از برآورد ارتباط و شورانگیزی سرودها آن ترانهای را که مطلعاش «دنیا تو مشتمونه، خوشبختی نزدیکه» بود، معیار قرار دادیم و همین شد سرود اصلی صبحرویش.
آنچه برای ما اهمیت داشت، انرژی و حسوحال بچهها بود، نه اینکه موسیقی یادشان بدهیم. مربیهای فرهنگ در مدرسه نشانههایی را با بچهها توافق کردند، مثلا با هم قولوقرار گذاشته بودند، وقتی واژه «بالا» را میشنوند، از جایشان بلند شوند. تکتک معلمها هم سرود را در کلاس با بچهها تمرین کردند. خلاصه که ما هیچوقت دنبال معلم سرود حرفهای نرفتیم