نحوه رفتار صحیح با کودک کار؛ خرید خوراکی
در قسمت قبل با ماهیت کلی کار کردن کودکان آشنا شدیم و انواع موقعیت هایی که ممکن است بین ما و کودککار پیش بیاید را بررسی کردیم.حال به موضوع خرید خوراکی از جانب کودک میپردازیم و با جزییات بیشتری این موقعیت را ارزیابی می کنیم.
اگر نگاهی به حافظهمان بیاندازیم، همیشه عدهای بودهاند که کنار رستورانها میایستادند، مظلومانه کسانی که در حال غذا خوردن بودند را نگاه میکردند تا غذایشان از گلویشان پایین نرود و آنقدر با این نگاهها، معذبشان میکردند که مجبور شوند غذایی هم برای آنها بخرند.این شیوه، مدتهاست که جواب داده است؛ چون خیلی از ما، از این حس که چیزی داشته باشیم که حسرتِ دیگری است، کلافه میشویم و عذابوجدان میگیریم. تعداد بچههای کار در سطح شهرهای بزرگ، روز به روز زیادتر میشود و کمتر رستوران بزرگی را میبینیم که یکی از این بچهها کنارش نایستاده باشد. حتی دیگر این کار به رستورانهای بزرگ، محدود نمیشود. کنار ساندویچیهای محل، هایپرمارکتها و سوپرمارکتهای محلی، آبمیوه و بستنیفروشیها و… .کسی هست که در غلط بودن این رفتار شک داشته باشد؟! اگر این بچهها کار میکنند، نباید بخشی از درامد خود را برای خرید غذا و خوراکی خودشان کنار بگذارند؟! مگر کم بودهاند کسانیکه درامد ناچیزی داشتهاند، اما به نان و پنیری قانع بودند و زندگیشان را با آن میگذراندند. چه میشود که قناعت دیگر حُسن محسوب نمیشود؟! شاید تعداد افراد بزرگسالی که بتوانند بهراحتی از دیگران درخواست کنند نیازهایشان را برآورده کنند، کم باشد و در نظر ما، آنها که چنین میکنند، ضعیف و بیمسئولیت شمرده شوند. اما وقتی بچهها چنین میکنند، بهخاطر ذاتِ آسیبپذیر بودن و توانایی و دسترسی کم آنها به منابع، این کار را برایشان بد نمیدانیم. لازم است کمی این ماجرا را برای خودمان واضح کنیم تا هزینه و فایده رفتارهای رایجمان در جامعه، نسبت به این بچهها را بررسی کنیم.وقتی این بچهها بهخاطر شرایط بد اقتصادی و فرهنگی خانوادگیشان، در موقعیت کار قرار میگیرند، یعنی قبل از اینکه بزرگسال شوند، وارد دنیای بزرگسالی میشوند. ساعات زیادی را خارج از خانه هستند و برای بهدست آوردن پول، تلاش میکنند. غیر از بچههایی که در سطح شهر دستفروشی میکنند، عده زیادی از بچههای کار، در کارگاهها و کارخانهها، پابهپای بزرگسالان مشغول به کار هستند و درامد ناچیزشان را به خانههایشان میبرند. درصدی از این درامد را برای خورد و خوراک هزینه میکنند و بقیهاش را برای پوشاک و دیگر نیازهای حیاتیشان.
وقتی یک رفتاری روز به روز بیشتر و فراگیرتر میشود، به چه معناست؟! خودمان را جای این بچهها بگذاریم… خالی از آموزش درست، با الگوگیری از رفتارهای خانواده و اطرافیان برای دستیابی به خواستهمان از راه خواهش و التماس، نه تلاش…، همچنین در نظر گرفتن صرفه اقتصادی اینکه دیگران برایمان هزینه کنند، نه خودمان… . با این بستر خانوادگی و تقویت اجتماعی، میشود از بچهها توقع داشت که این رفتارشان را قطع کنند؟! آنها آگاه هستند که با تکرار هر روزه این کار، با عزتنفس، مسئولیتپذیری و ارزشمندی شخصیت خود چه میکنند؟!
با این مقدمه، فکر میکنم در چند اصل، همنظر باشیم:
ـ رفتار خرید خوراکی بهخاطر خواهش و التماس، برای کسیکه خودش میتواند کار کند، غلط است!
ـ تکرار این رفتار، به پایههای شخصیتی بچههای کار آسیب جدی میزند و این خُلق را در آنها ماندگار میکند!
ـ خیلی وقتها واکنشِ هیجانی ما برای خرید خوراکی برای بچههای کار، از احساسهای حلنشده درونی خودمان و عذابوجدانهایمان سرچشمه میگیرد، نه لزوما دغدغهمندی برای این بچهها.
ـ با وجود اینکه همهمان نسبت به وضعیت بچهها، در هر موقعیت و شرایط آسیبزایی، حساس و دغدغهمند هستیم، لازم است عمیقتر به کمکهایمان نگاه کنیم و از خودمان بپرسیم، کاری که میکنم، قرار است چه کمک یا آسیبِ ماندگاری به او برساند؟!
یک مثال ساده و ملموس میزنم. حتما این تفاوت را در خانواده خود و دیگران دیدهاید که عدهای از پدر و مادرها، وقتی غذایی برای بچهها درست میکنند که آنها دوست ندارند، به ساز آنها میرقصند و غذا را برایشان عوض میکنند. عدهای از آنها هم آگاهانه، و برای ساختن عادتی سالم، در برابر سلیقهای برخورد کردن بچهها مقاومت میکنند و رفتاری انجام میدهند که بچهها بهمرور یاد بگیرند اکثر غذاها را بخورند. حاصلِ این دو رفتار، بزرگسالانی متفاوت در سلیقه غذایی خواهد بود. فکر میکنید برای آن بزرگسالی که پا روی حس والدیاش گذاشت و صلاح بچهاش را به خواستِ لحظهایاش ترجیح داد، سخت نبود؟! از نظر احساسی تحتفشار نبود که بچهاش گرسنه میماند یا گریه میکند یا ناراحت میشود؟!
حتما بود؛ اما به اثر ماندگار رفتار صحیح در زندگی فرزندانش، بیشتر از صِرفِ جواب دادن به میل و خواسته لحظهای آنها امید داشت. ما نیز باید همین کار را انجام بدهیم تا خُلقی صحیح در این بچهها ماندگار شود، نه اینکه بستری بسازیم تا آنقدر بهدستآوردنِ بیتلاش را تجربه کنند که دیگر لزومِ تلاشکردن سالم در زندگیشان را به کل فراموش کنند. پس رفتار سالمِ آگاهانه در برخورد با بچههایی که از ما میخواهند برایشان خوراکی بخریم، غلبه بر احساسات درونی خودمان و برخورد قاطعانه، محترمانه و دوستانه با آنها است، بدون اینکه خریدی برایشان انجام دهیم.
چند موقعیت رایج درخواست خرید خوراکی از طرفِ بچههای کار:
۱- درخواست خرید کالای اساسی
ـ خاله! یه روغن برای من میخری ببرم خونهمون؟!
ـ عمو میشه برام برنج بخری؟! چند روزه چیزی نخوردیم!
میدانم که یکی از دغدغههای شما این است که این بچهها راست میگویند یا نه؟! واقعا این کالاهای اساسی را با خودشان به خانههایشان میبرند؟!جواب سوالتان این است که عدهای میبرند و عدهای هم به همان فروشنده یا فروشندهای دیگر میفروشند. اما میخواهم از این قسمت ماجرا که این کالاها بهدست چه کسی میرسد هم بگذریم و به خودِ رفتار نگاه کنیم. رفتاری که روزبهروز دارد بیشتر میشود. تا حدی که در بعضی از محلهها، بچههای کار هر روز صبح بین خودشان تقسیم کار میکنند. عدهای میروند برای فروش فال و دستمال، عدهای سر چهارراهها برای شستن شیشه و عدهای هم فروشگاه! برای تامین خوراکی!
قطعا خرید کالا، رفتار غلطی است، اما رفتار سالم در این موقعیت، فقط به خریدن یا نخریدنِ ما محدود نمیشود. این را در ذهن خودمان مرور کنیم که بچهها، فکر این نیستند که سر ما کلاه بگذارند یا فریبمان دهند. آنها در چرخه ناسالمی غرق هستند که خیلی درست و غلطی کار خودشان را متوجه نیستند و اولین آسیبپذیر این ماجرا هم خودشان هستند.برای همین لازم است که در کنار رد کردن درخواست خریدشان، رفتاری سالم و عزتمندانه با آنها داشته باشیم. براساس اصل قدم؛ قاطعانه، دوستانه و محترمانه، درخواستش را گوش میدهیم، نگاهش میکنیم و به او میگوییم که چنین کاری انجام نمیدهیم.
چند دیالوگ پیشنهادی در این موقعیت:
ـ خاله! تو رو خدا یه کیسه برنج ایرانی برام بخر! خیلی وقته برنج نخوردیم…
ـ سلام. حالت خوبه؟! میفهمم چیزی که میگی رو، متاسفم، اما من برای پولی که درآوردم زحمت کشیدم و باید برای نیازهای خودم و خانوادهم خرج کنم. تو هم باید از پولی که درمیاری، برای خرید چیزهایی که لازم داری، کنار بگذاری. اما اگه فکر میکنی، نمیشه و شرایط خونهتون خوب نیست، لطفا شماره سرپرستت رو بده که پیگیری کنم و به موسساتی که کمک میکنن بسپارم.
ـ خاله هیچکس رو نداریم ما! بابامون مُرده! حالا یه چیزی بخر امشبمون رو بگذرونیم… خیلی گرسنمه! خواهرهام هم گرسنهن.
ـ متاسفم از این که میگی، اما کار دیگهای نمیتونم انجام بدم برات. اگه میخوای شماره کسی که باهاش زندگی میکنی رو بهم بده.
من باید برم.
ـ چقدر خسیسی! مگه چقدر میشه چند کیلو برنج؟! تو که پول داری.
(در اینطور موارد به دیالوگها ادامه ندهید و رفتاری کاملا خنثی داشته باشید. رفتار خنثی یعنی نه خشم و نه ترحم، نه محبت بارز و نه بیاحترامی. طوری رفتار کنید که او مطمئن شود نمیتواند احساسات شما را تحریک کند).