درخواست خرید غذا در اطراف رستورانها، فستفودیها، خوراکیفروشیها و...:
همانطوری که در قسمت قبل هم توضیح دادیم، بچهها رفتار غلطی را از بزرگترها و بستر غلط اجتماع یاد گرفتهاند و از آن برای رسیدن به خواستههایشان استفاده میکنند.در این موارد هم ترجیحا غذایی برای بچهها تهیه نمیکنیم، اما اگر تمایل داشتید که این کار را انجام دهید، حتما خود بچهها را در خرید شریک کنید. از او بپرسید برای خرید غذایی که میخواهد، چقدر پول کم دارد؟! اگر گفت پولی ندارد، به او بگویید که لازم است بخشی از درامدش را برای خرید غذا کنار بگذارد.
یا از او بخواهید که با شما همسفره شود. مثلا:
ـ عمو! منم دلم پیتزا میخواد، برام میخری؟!
ـ خودت چقدر پول داری؟!
ـ هیچی پول ندارم، امروز خوب کار نکردم!
ـ تو باید برای خرید غذات پول کنار بگذاری، من هم کلی کار کردم که تونستم این پول رو بهدست بیارم. اما اگه دوست داری میتونی بیای کنارم بشینی و با هم این غذا رو بخوریم.
ـ آخه خواهرهام هم گشنهشونه و باید برای اونها ببرم.
ـ متاسفم از این قضیه. امیدوارم فردا بهتر کار کنی و بتونی پول برای خرید کنار بگذاری.
ـ حالا اگه بخری چی میشه؟! تو رو خدا…
و…
مثل موقعیت قبل، وقتی مکالمه به اصرار و خواهش و التماس میرسد، ادامه نمیدهیم و رفتار خنثی را انتخاب میکنیم.
درخواست خرید خوراکی فانتزی:
این رفتار، ابتکاری جدید از بچههای کار است! بارها شده است که یکی از بچهها داخل فروشگاه به سمتمان میآید و میخواهد که برایش شکلات، پاستیل، بستنی یا هر خوراکی فانتزی دیگری که هوس کرده است را بخریم!
این رفتارها، تبعات همان اخلاقِ بیتلاش بهدستآوردنی است که در آنها جا افتاده است. تا چند سال پیش کمتر پیش میآمد کسی به خودش اجازه دهد، برای کالاهایی غیرضروری دستش را جلوی کسی دراز کند. اما وقتی مزه این مدلِ بیزحمت بهدستآوردن زیر زبان کسی برود، سخت میتواند از آن دست بکشد یا محدودیتی در مصداقهای آن قائل شود.
در این موارد هم تاکید بر این است که چیزی برای بچهها نخریم و این نخریدن را قاطعانه، دوستانه و محترمانه به او اعلام میکنیم.
ـ خاله داری برای خودت بیسکوییت میخری، یه دونه از اون پاستیل خارجیها هم برای من میخری؟!
ـ سلام! حالت چطوره؟! چرا باید این کار رو بکنم؟! من کار میکنم تا بتونم چیزهایی که میخوام رو بخرم، تو هم داری کار میکنی دیگه! مگه من میام بهت بگم برای من بیسکوییت بخر؟!
ـ آخه خیلی دلم میخواد؛ هیچی پول ندارم! چی میشه بخری و دل ما رو شاد کنی؟!
ـ میدونم دلت میخواد. من هم نصف خوراکیهای این مغازه رو دلم میخواد که پول خریدش رو ندارم. سعی میکنم کار کنم که بتونم بخرمشون! تو هم اگه کمی پولهات رو بگذاری کنار، میتونی بخریشون!
ـ چی میشه بخری حالا؟! چقدر خسیسی!
و…
باز هم؛ رفتار خنثی!
درخواست کمک در شرایط اضطراری:
یک تبصره اخلاقی و انسانی برای همه قواعد دنیا وجود دارد؛ اینکه انسانی در معرض خطر جانی، مالی یا روانیِ غیرقابلِ جبران باشد. اگر در ساعاتی از شبانهروز که کمتر پیش میآید کسی بیرون باشد، بچهای را دیدیم که گرسنه یا تشنه است و درخواست کمک دارد، وظیفه انسانی ما است که از او حمایت کنیم.
ممکن است ضعف کرده باشد، گرمازده شده باشد، فشار کاری اذیتش کرده باشد و توان جسمی حرکت نداشته باشد… در این شرایط، موقعیت را بررسی کنیم و در اندازه توانمان، مداخله کنیم تا شرایطش از اضطرار خارج شود.
اگر لازم است کنارش بنشینیم، برایش چیزی بخریم و بستهاش را باز کنیم و با محبت به دستش بدهیم تا احساسِ دیدهشدن کند. اگر لازم است او را به مراکز درمانی یا خانهاش برسانیم.
نکته: اما باید حواسمان باشد که این رفتار و ساخت چنین موقعیتهایی، به رفتاری رایج تبدیل نشود که عدهای از همین بچهها، تصمیم بگیرند از آن سوءاستفاده کنند.
سخن پایانی
همه این موقعیتها را تعریف کردیم و از رفتار درستی گفتیم که بتواند این عادت به «تکدیگری» و «بیتلاش بهدستآوردن» را در کودکان کار، خاموش کند.
لازم است تاکید کنم که این رفتارهای ما، برای مبارزه با این بچهها یا آسیب به آنها نیست و بلکه، برای کمک عمیق و اثرگذار به آنها و آیندهشان است.
درست است که ظاهر این رفتارهای درست، ممکن است در لحظه، حالِ این بچهها را بگیرد و به ما حس نامهربانی بدهد، اما اگر در قلبمان ایمان داشته باشیم که اولین و دمدستیترین رفتار؛ لزوما رفتار درست نیست، دلمان نیز آرام میشود که با فراگیری این رفتارهای درست در جامعه، در طولانیمدت، چیزهایی اصلاح خواهد شد که به این بچهها کمک میکند، آینده خودشان را سالم و مستقل از بستر خرابی که در آن زندگی میکنند، بسازند. به امید دیدنِ این آینده!