دنیای خاکستری رباب
داشتم پرونده ها را یکی یکی بررسی می کردم که به اسم رباب رسیدم.
یک دختر کوچیک خجالتی که گوشه ای ساکت و تنها در حالی که دست به جیب بود، داشت بقیه را نگاه می کرد. با یک جعبه مداد رنگی و برگه سفید به سمتش رفتم. “خوب رباب جان یه نقاشی از خانوادت برام می کشی؟”. خجالت میکشید و دست چپشو تو جیبش قایم می کرد و سرشو بالا نمی آورد😔.
با کلی تلاش و صحبت با رباب کم کم دستش را از جیبش بیرون آورد و تازه اون وقت بود که دلیل این همه خجالت را فهمیدم.
رباب وقتی فقط 2 سال داشت طی سانحه آتش سوزی در خونشون دست چپش سوخته بود و انگشت های دستش طوری جمع شده بودند که نمی تونست بازشون کنه. در طول سال تحصیلی معلم مهربان کلاس خیلی تلاش کرد که رباب و دوستانش با این قضیه کنار بیان و رباب دیگه خجالت نکشه.
با صحبت ها و هماهنگی هایی که انجام شد و با تلاش همیاران و با کمک خیرخواهانه یکی از دکترهای جراح پلاستیک🌹، دست این دختر نازنینمون مورد جراحی قرار گرفت. با این عمل، حالا دیگه دنیای خاکستری رباب رنگی شده و دیگه تلاشی برای پنهان کردن دستاش نمی کنه🌱