امروز میخوام داستان یکی از مظلوم ترین دخترامونو براتون بگم که با وجود درس خوندن و دستفروشی داخل مترو با 10 سال سن وظیفه نگهداری برادر معلولش رو هم تو خونه داره. محبوبه یه برادر 13 ساله دیگه هم داره که تو یه کارگاه خیاطی شاگردی میکنه. والدینش از هم جدا شدن و با مادری زندگی میکنه که بخاطر مشکلات روحی زیاد، ناراحتی عصبی گرفته و دایما اونها رو کتک میزنه.
آخرین باری که پدرش از زندان آزاد میشه به سراغ خانوادش میره و ادعا میکنه میخواد مسئولیت نگهداری محبوبه به عهده بگیره. در حالی ماجرا چیز دیگه ای بود و در واقع پدرش میخواست در قبال مبلغی محبوبه رو به پسر عمه خودش بفروشه تا پول مواد مخدرش رو تامین کنه. به خاطر مخالفت های شدید مادر، پدر محبوبه بعد از ظهرها جلو در مدرسه می ایستاد تا بتونه به هدفش برسه. اون روزها خیلی برای دخترمون سخت گذشت چون هر بار با دیدن پدرش از ترس رنگش، مثل گچ دیوار سفید میشد؛ که در نهایت با پیگیری همکارای مدرسه تونستیم تا حد زیادی این قضیه رو کنترل کنیم.
اما داستان رنج محبوبه همیشگیه و اگه نتونه 20 هزار تومن روزی دربیاره توسط مادرش کتک میخوره و تنبیه میشه. اما دخترمون انقدر مظلومه که هر بار کتک میخوره به ما میگه حتما تقصیر و اشتباه من بوده که تنبیه شدم. محبوبه بخاطر کار زیاد و تمام مشکلات روحی که براش پیش اومده چشماش ضعیف شده و دچار ناراحتی قلبی شده که دائما توسط تیم مطب کده مون پیگیر وضعیت درمانش هستیم. محبوبه هر روز بعداز ظهرها بلافاصله بعد از کار با پلاستیک آدامس و دستمال کاغذیش میاد مدرسه که به موقع به کلاسش برسه. اینو میدونیم محبوبه با تمام سختی هایی که داره با تمام وجود مدرسه دوست داره. اینجا خونه امید محبوبه ست. ما رهاش نمی کنیم.